English    Türkçe    فارسی   

3
602-626

  • رویها باشد که دیوان چون مگس ** بر سرش بنشسته باشند چون حرس
  • چون ببینی روی او در تو فتند ** یا مبین آن رو چو دیدی خوش مخند
  • در چنان روی خبیث عاصیه ** گفت یزدان نسفعن بالناصیه
  • چون بپرسیدند و خانه‌ش یافتند ** همچو خویشان سوی در بشتافتند 605
  • در فرو بستند اهل خانه‌اش ** خواجه شد زین کژروی دیوانه‌وش
  • لیک هنگام درشتی هم نبود ** چون در افتادی بچه تیزی چه سود
  • بر درش ماندند ایشان پنج روز ** شب بسرما روز خود خورشیدسوز
  • نه ز غفلت بود ماندن نه خری ** بلک بود از اضطرار و بی‌خری
  • با لیمان بسته نیکان ز اضطرار ** شیر مرداری خورد از جوع زار 610
  • او همی‌دیدش همی‌کردش سلام ** که فلانم من مرا اینست نام
  • گفت باشد من چه دانم تو کیی ** یا پلیدی یا قرین پاکیی
  • گفت این دم با قیامت شد شبیه ** تا برادر شد یفر من اخیه
  • شرح می‌کردش که من آنم که تو ** لوتها خوردی ز خوان من دوتو
  • آن فلان روزت خریدم آن متاع ** کل سر جاوز الاثنین شاع 615
  • سر مهر ما شنیدستند خلق ** شرم دارد رو چو نعمت خورد حلق
  • او همی‌گفتش چه گویی ترهات ** نه ترا دانم نه نام تو نه جات
  • پنجمین شب ابر و بارانی گرفت ** کاسمان از بارشش دارد شگفت
  • چون رسید آن کارد اندر استخوان ** حلقه زد خواجه که مهتر را بخوان
  • چون بصد الحاح آمد سوی در ** گفت آخر چیست ای جان پدر 620
  • گفت من آن حقها بگذاشتم ** ترک کردم آنچ می‌پنداشتم
  • پنج‌ساله رنج دیدم پنج روز ** جان مسکینم درین گرما و سوز
  • یک جفا از خویش و از یار و تبار ** در گرانی هست چون سیصد هزار
  • زانک دل ننهاد بر جور و جفاش ** جانش خوگر بود با لطف و وفاش
  • هرچه بر مردم بلا و شدتست ** این یقین دان کز خلاف عادتست 625
  • گفت ای خورشید مهرت در زوال ** گر تو خونم ریختی کردم حلال