English    Türkçe    فارسی   

3
996-1020

  • اژدهایی مرده دید آنجا عظیم ** که دلش از شکل او شد پر ز بیم
  • مارگیر اندر زمستان شدید ** مار می‌جست اژدهایی مرده دید
  • مارگیر از بهر حیرانی خلق ** مار گیرد اینت نادانی خلق
  • آدمی کوهیست چون مفتون شود ** کوه اندر مار حیران چون شود
  • خویشتن نشناخت مسکین آدمی ** از فزونی آمد و شد در کمی 1000
  • خویشتن را آدمی ارزان فروخت ** بود اطلس خویش بر دلقی بدوخت
  • صد هزاران مار و که حیران اوست ** او چرا حیران شدست و ماردوست
  • مارگیر آن اژدها را بر گرفت ** سوی بغداد آمد از بهر شگفت
  • اژدهایی چون ستون خانه‌ای ** می‌کشیدش از پی دانگانه‌ای
  • کاژدهای مرده‌ای آورده‌ام ** در شکارش من جگرها خورده‌ام 1005
  • او همی مرده گمان بردش ولیک ** زنده بود و او ندیدش نیک نیک
  • او ز سرماها و برف افسرده بود ** زنده بود و شکل مرده می‌نمود
  • عالم افسردست و نام او جماد ** جامد افسرده بود ای اوستاد
  • باش تا خورشید حشر آید عیان ** تا ببینی جنبش جسم جهان
  • چون عصای موسی اینجا مار شد ** عقل را از ساکنان اخبار شد 1010
  • پاره‌ی خاک ترا چون مرد ساخت ** خاکها را جملگی شاید شناخت
  • مرده زین سو اند و زان سو زنده‌اند ** خامش اینجا و آن طرف گوینده‌اند
  • چون از آن سوشان فرستد سوی ما ** آن عصا گردد سوی ما اژدها
  • کوهها هم لحن داودی کند ** جوهر آهن بکف مومی بود
  • باد حمال سلیمانی شود ** بحر با موسی سخن‌دانی شود 1015
  • ماه با احمد اشارت‌بین شود ** نار ابراهیم را نسرین شود
  • خاک قارون را چو ماری در کشد ** استن حنانه آید در رشد
  • سنگ بر احمد سلامی می‌کند ** کوه یحیی را پیامی می‌کند
  • ما سمعیعیم و بصیریم و خوشیم ** با شما نامحرمان ما خامشیم
  • چون شما سوی جمادی می‌روید ** محرم جان جمادان چون شوید 1020