English    Türkçe    فارسی   

4
1179-1203

  • وین زمین گوید که دارم بر قرار ** ای که بر آبم تو کردستی سوار
  • جملگان کیسه ازو بر دوختند ** دادن حاجت ازو آموختند 1180
  • هر نبیی زو برآورده برات ** استعینوا منه صبرا او صلات
  • هین ازو خواهید نه از غیر او ** آب در یم جو مجو در خشک جو
  • ور بخواهی از دگر هم او دهد ** بر کف میلش سخا هم او نهد
  • آنک معرض را ز زر قارون کند ** رو بدو آری به طاعت چون کند
  • بار دیگر شاعر از سودای داد ** روی سوی آن شه محسن نهاد 1185
  • هدیه‌ی شاعر چه باشد شعر نو ** پیش محسن آرد و بنهد گرو
  • محسنان با صد عطا و جود و بر ** زر نهاده شاعران را منتظر
  • پیششان شعری به از صدتنگ شعر ** خاصه شاعر کو گهر آرد ز قعر
  • آدمی اول حریص نان بود ** زانک قوت و نان ستون جان بود
  • سوی کسب و سوی غصب و صد حیل ** جان نهاده بر کف از حرص و امل 1190
  • چون بنادر گشت مستغنی ز نان ** عاشق نامست و مدح شاعران
  • تا که اصل و فصل او را بر دهند ** در بیان فضل او منبر نهند
  • تا که کر و فر و زر بخشی او ** هم‌چو عنبر بو دهد در گفت و گو
  • خلق ما بر صورت خود کرد حق ** وصف ما از وصف او گیرد سبق
  • چونک آن خلاق شکر و حمدجوست ** آدمی را مدح‌جویی نیز خوست 1195
  • خاصه مرد حق که در فضلست چست ** پر شود زان باد چون خیک درست
  • ور نباشد اهل زان باد دروغ ** خیک بدریدست کی گیرد فروغ
  • این مثل از خود نگفتم ای رفیق ** سرسری مشنو چو اهلی و مفیق
  • این پیمبر گفت چون بشنید قدح ** که چرا فربه شود احمد به مدح
  • رفت شاعر پیش آن شاه و ببرد ** شعر اندر شکر احسان کان نمرد 1200
  • محسنان مردند و احسانها بماند ** ای خنک آن را که این مرکب براند
  • ظالمان مردند و ماند آن ظلمها ** وای جانی کو کند مکر و دها
  • گفت پیغامبر خنک آن را که او ** شد ز دنیا ماند ازو فعل نکو