English    Türkçe    فارسی   

4
1268-1292

  • او چو بیداریست این هم‌چون وسن ** هم‌چنانک آن حسن با این حسن
  • دیو می‌گفتی که حق بر شکل من ** صورتی کردست خوش بر اهرمن
  • دیو را حق صورت من داده است ** تا نیندازد شما را او بشست 1270
  • گر پدید آید به دعوی زینهار ** صورت او را مدارید اعتبار
  • دیوشان از مکر این می‌گفت لیک ** می‌نمود این عکس در دلهای نیک
  • نیست بازی با ممیز خاصه او ** که بود تمییز و عقلش غیب‌گو
  • هیچ سحر و هیچ تلبیس و دغل ** می‌نبندد پرده بر اهل دول
  • پس همی گفتند با خود در جواب ** بازگونه می‌روی ای کژ خطاب 1275
  • بازگونه رفت خواهی همچنین ** سوی دوزخ اسفل اندر سافلین
  • او اگر معزول گشتست و فقیر ** هست در پیشانیش بدر منیر
  • تو اگر انگشتری را برده‌ای ** دوزخی چون زمهریر افسرده‌ای
  • ما ببوش و عارض و طاق و طرنب ** سر کجا که خود همی ننهیم سنب
  • ور به غفلت ما نهیم او را جبین ** پنجه‌ی مانع برآید از زمین 1280
  • که منه آن سر مرین سر زیر را ** هین مکن سجده مرین ادبار را
  • کردمی من شرح این بس جان‌فزا ** گر نبودی غیرت و رشک خدا
  • هم قناعت کن تو بپذیر این قدر ** تا بگویم شرح این وقتی دگر
  • نام خود کرده سلیمان نبی ** روی‌پوشی می‌کند بر هر صبی
  • در گذر از صورت و از نام خیز ** از لقب وز نام در معنی گریز 1285
  • پس بپرس از حد او وز فعل او ** در میان حد و فعل او را بجو
  • درآمدن سلیمان علیه‌السلام هر روز در مسجد اقصی بعد از تمام شدن جهت عبادت و ارشاد عابدان و معتکفان و رستن عقاقیر در مسجد
  • هر صباحی چون سلیمان آمدی ** خاضع اندر مسجد اقصی شدی
  • نوگیاهی رسته دیدی اندرو ** پس بگفتی نام و نفع خود بگو
  • تو چه دارویی چیی نامت چیست ** تو زیان کی و نفعت بر کیست
  • پس بگفتی هر گیاهی فعل و نام ** که من آن را جانم و این را حمام 1290
  • من مرین را زهرم و او را شکر ** نام من اینست بر لوح از قدر
  • پس طبیبان از سلیمان زان گیا ** عالم و دانا شدندی مقتدی