English    Türkçe    فارسی   

4
1708-1732

  • ماهیا آخر نگر بنگر بشست ** بدگلویی چشم آخربینت بست
  • با دو دیده اول و آخر ببین ** هین مباش اعور چو ابلیس لعین
  • اعور آن باشد که حالی دید و بس ** چون بهایم بی‌خبر از بازپس 1710
  • چون دو چشم گاو در جرم تلف ** هم‌چو یک چشمست کش نبود شرف
  • نصف قیمت ارزد آن دو چشم او ** که دو چشمش راست مسند چشم تو
  • ور کنی یک چشم آدم‌زاده‌ای ** نصف قیمت لایقست از جاده‌ای
  • زانک چشم آدمی تنها به خود ** بی دو چشم یار کاری می‌کند
  • چشم خر چون اولش بی آخرست ** گر دو چشمش هست حکمش اعورست 1715
  • این سخن پایان ندارد وان خفیف ** می‌نویسد رقعه در طمع رغیف
  • بقیه‌ی نوشتن آن غلام رقعه به طلب اجری
  • رفت پیش از نامه پیش مطبخی ** کای بخیل از مطبخ شاه سخی
  • دور ازو وز همت او کین قدر ** از جری‌ام آیدش اندر نظر
  • گفت بهر مصلحت فرموده است ** نه برای بخل و نه تنگی دست
  • گفت دهلیزیست والله این سخن ** پیش شه خاکست هم زر کهن 1720
  • مطبخی ده گونه حجت بر فراشت ** او همه رد کرد از حرصی که داشت
  • چون جری کم آمدش در وقت چاشت ** زد بسی تشنیع او سودی نداشت
  • گفت قاصد می‌کنید اینها شما ** گفت نه که بنده فرمانیم ما
  • این مگیر از فرع این از اصل گیر ** بر کمان کم زن که از بازوست تیر
  • ما رمیت اذ رمیت ابتلاست ** بر نبی کم نه گنه کان از خداست 1725
  • آب از سر تیره است ای خیره‌خشم ** پیشتر بنگر یکی بگشای چشم
  • شد ز خشم و غم درون بقعه‌ای ** سوی شه بنوشت خشمین رقعه‌ای
  • اندر آن رقعه ثنای شاه گفت ** گوهر جود و سخای شاه سفت
  • کای ز بحر و ابر افزون کف تو ** در قضای حاجت حاجات‌جو
  • زانک ابر آنچ دهد گریان دهد ** کف تو خندان پیاپی خوان نهد 1730
  • ظاهر رقعه اگر چه مدح بود ** بوی خشم از مدح اثرها می‌نمود
  • زان همه کار تو بی‌نورست و زشت ** که تو دوری دور از نور سرشت