English    Türkçe    فارسی   

4
1962-1986

  • عقل تو افزون شود بر دیگران ** لیک تو باشی ز حفظ آن گران
  • لوح حافظ باشی اندر دور و گشت ** لوح محفوظ اوست کو زین در گذشت
  • عقل دیگر بخشش یزدان بود ** چشمه‌ی آن در میان جان بود
  • چون ز سینه آب دانش جوش کرد ** نه شود گنده نه دیرینه نه زرد 1965
  • ور ره نبعش بود بسته چه غم ** کو همی‌جوشد ز خانه دم به دم
  • عقل تحصیلی مثال جویها ** کان رود در خانه‌ای از کویها
  • راه آبش بسته شد شد بی‌نوا ** از درون خویشتن جو چشمه را
  • قصه‌ی آنک کسی به کسی مشورت می‌کرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم
  • مشورت می‌کرد شخصی با کسی ** کز تردد وا ردهد وز محبسی
  • گفت ای خوش‌نام غیر من بجو ** ماجرای مشورت با او بگو 1970
  • من عدوم مر ترا با من مپیچ ** نبود از رای عدو پیروز هیچ
  • رو کسی جو که ترا او هست دوست ** دوست بهر دوست لاشک خیرجوست
  • من عدوم چاره نبود کز منی ** کژ روم با تو نمایم دشمنی
  • حارسی از گرگ جستن شرط نیست ** جستن از غیر محل ناجستنیست
  • من ترا بی‌هیچ شکی دشمنم ** من ترا کی ره نمایم ره زنم 1975
  • هر که باشد همنشین دوستان ** هست در گلخن میان بوستان
  • هر که با دشمن نشیند در زمن ** هست او در بوستان در گولخن
  • دوست را مازار از ما و منت ** تا نگردد دوست خصم و دشمنت
  • خیر کن با خلق بهر ایزدت ** یا برای راحت جان خودت
  • تا هماره دوست بینی در نظر ** در دلت ناید ز کین ناخوش صور 1980
  • چونک کردی دشمنی پرهیز کن ** مشورت با یار مهرانگیز کن
  • گفت می‌دانم ترا ای بوالحسن ** که توی دیرینه دشمن‌دار من
  • لیک مرد عاقلی و معنوی ** عقل تو نگذاردت که کژ روی
  • طبع خواهد تا کشد از خصم کین ** عقل بر نفس است بند آهنین
  • آید و منعش کند وا داردش ** عقل چون شحنه‌ست در نیک و بدش 1985
  • عقل ایمانی چو شحنه‌ی عادلست ** پاسبان و حاکم شهر دلست