English    Türkçe    فارسی   

4
2125-2149

  • نیست اندر جبه‌ام الا خدا ** چند جویی بر زمین و بر سما 2125
  • آن مریدان جمله دیوانه شدند ** کاردها در جسم پاکش می‌زدند
  • هر یکی چون ملحدان گرده کوه ** کارد می‌زد پیر خود را بی ستوه
  • هر که اندر شیخ تیغی می‌خلید ** بازگونه از تن خود می‌درید
  • یک اثر نه بر تن آن ذوفنون ** وان مریدان خسته و غرقاب خون
  • هر که او سویی گلویش زخم برد ** حلق خود ببریده دید و زار مرد 2130
  • وآنک او را زخم اندر سینه زد ** سینه‌اش بشکافت و شد مرده‌ی ابد
  • وآنک آگه بود از آن صاحب‌قران ** دل ندادش که زند زخم گران
  • نیم‌دانش دست او را بسته کرد ** جان ببرد الا که خود را خسته کرد
  • روز گشت و آن مریدان کاسته ** نوحه‌ها از خانه‌شان برخاسته
  • پیش او آمد هزاران مرد و زن ** کای دو عالم درج در یک پیرهن 2135
  • این تن تو گر تن مردم بدی ** چون تن مردم ز خنجر گم شدی
  • با خودی با بی‌خودی دوچار زد ** با خود اندر دیده‌ی خود خار زد
  • ای زده بر بی‌خودان تو ذوالفقار ** بر تن خود می‌زنی آن هوش دار
  • زانک بی‌خود فانی است و آمنست ** تا ابد در آمنی او ساکنست
  • نقش او فانی و او شد آینه ** غیر نقش روی غیر آن جای نه 2140
  • گر کنی تف سوی روی خود کنی ** ور زنی بر آینه بر خود زنی
  • ور ببینی روی زشت آن هم توی ** ور ببینی عیسی و مریم توی
  • او نه اینست و نه آن او ساده است ** نقش تو در پیش تو بنهاده است
  • چون رسید اینجا سخن لب در ببست ** چون رسید اینجا قلم درهم شکست
  • لب ببند ار چه فصاحت دست داد ** دم مزن والله اعلم بالرشاد 2145
  • برکنار بامی ای مست مدام ** پست بنشین یا فرود آ والسلام
  • هر زمانی که شدی تو کامران ** آن دم خوش را کنار بام دان
  • بر زمان خوش هراسان باش تو ** هم‌چو گنجش خفیه کن نه فاش تو
  • تا نیاید بر ولا ناگه بلا ** ترس ترسان رو در آن مکمن هلا