English    Türkçe    فارسی   

4
2137-2161

  • با خودی با بی‌خودی دوچار زد ** با خود اندر دیده‌ی خود خار زد
  • ای زده بر بی‌خودان تو ذوالفقار ** بر تن خود می‌زنی آن هوش دار
  • زانک بی‌خود فانی است و آمنست ** تا ابد در آمنی او ساکنست
  • نقش او فانی و او شد آینه ** غیر نقش روی غیر آن جای نه 2140
  • گر کنی تف سوی روی خود کنی ** ور زنی بر آینه بر خود زنی
  • ور ببینی روی زشت آن هم توی ** ور ببینی عیسی و مریم توی
  • او نه اینست و نه آن او ساده است ** نقش تو در پیش تو بنهاده است
  • چون رسید اینجا سخن لب در ببست ** چون رسید اینجا قلم درهم شکست
  • لب ببند ار چه فصاحت دست داد ** دم مزن والله اعلم بالرشاد 2145
  • برکنار بامی ای مست مدام ** پست بنشین یا فرود آ والسلام
  • هر زمانی که شدی تو کامران ** آن دم خوش را کنار بام دان
  • بر زمان خوش هراسان باش تو ** هم‌چو گنجش خفیه کن نه فاش تو
  • تا نیاید بر ولا ناگه بلا ** ترس ترسان رو در آن مکمن هلا
  • ترس جان در وقت شادی از زوال ** زان کنار بام غیبست ارتحال 2150
  • گر نمی‌بینی کنار بام راز ** روح می‌بیند که هستش اهتزاز
  • هر نکالی ناگهان کان آمدست ** بر کنار کنگره‌ی شادی بدست
  • جز کنار بام خود نبود سقوط ** اعتبار از قوم نوح و قوم لوط
  • بیان سبب فصاحت و بسیارگویی آن فضول به خدمت رسول علیه‌السلام
  • پرتو مستی بی‌حد نبی ** چون بزد هم مست و خوش گشت آن غبی
  • لاجرم بسیارگو شد از نشاط ** مست ادب بگذاشت آمد در خباط 2155
  • نه همه جا بی‌خودی شر می‌کند ** بی‌ادب را می چنان‌تر می‌کند
  • گر بود عاقل نکو فر می‌شود ** ور بود بدخوی بتر می‌شود
  • لیک اغلب چون بدند و ناپسند ** بر همه می را محرم کرده‌اند
  • بیان رسول علیه السلام سبب تفضیل و اختیار کردن او آن هذیلی را به امیری و سرلشکری بر پیران و کاردیدگان
  • حکم اغلب راست چون غالب بدند ** تیغ را از دست ره‌زن بستدند
  • گفت پیغامبر کای ظاهرنگر ** تو مبین او را جوان و بی‌هنر 2160
  • ای بسا ریش سیاه و مردت پیر ** ای بسا ریش سپید و دل چو قیر