English    Türkçe    فارسی   

4
2261-2285

  • من نیم خود سه درمسنگ ای اسد ** ده درمسنگ اندرونم چون بود
  • خواجه باز آمد به خود گفتا که هین ** باز گو آن پند خوب سیومین
  • گفت آری خوش عمل کردی بدان ** تا بگویم پند ثالث رایگان
  • پند گفتن با جهول خوابناک ** تخت افکندن بود در شوره خاک
  • چاک حمق و جهل نپذیرد رفو ** تخم حکمت کم دهش ای پندگو 2265
  • چاره اندیشیدن آن ماهی نیم‌عاقل و خود را مرده کردن
  • گفت ماهی دگر وقت بلا ** چونک ماند از سایه‌ی عاقل جدا
  • کو سوی دریا شد و از غم عتیق ** فوت شد از من چنان نیکو رفیق
  • لیک زان نندیشم و بر خود زنم ** خویشتن را این زمان مرده کنم
  • پس برآرم اشکم خود بر زبر ** پشت زیر و می‌روم بر آب بر
  • می‌روم بر وی چنانک خس رود ** نی بسباحی چنانک کس رود 2270
  • مرده گردم خویش بسپارم به آب ** مرگ پیش از مرگ امنست از عذاب
  • مرگ پیش از مرگ امنست ای فتی ** این چنین فرمود ما را مصطفی
  • گفت موتواکلکم من قبل ان ** یاتی الموت تموتوا بالفتن
  • هم‌چنان مرد و شکم بالا فکند ** آب می‌بردش نشیب و گه بلند
  • هر یکی زان قاصدان بس غصه برد ** که دریغا ماهی بهتر بمرد 2275
  • شاد می‌شد او کز آن گفت دریغ ** پیش رفت این بازیم رستم ز تیغ
  • پس گرفتش یک صیاد ارجمند ** پس برو تف کرد و بر خاکش فکند
  • غلط غلطان رفت پنهان اندر آب ** ماند آن احمق همی‌کرد اضطراب
  • از چپ و از راست می‌جست آن سلیم ** تا بجهد خویش برهاند گلیم
  • دام افکندند و اندر دام ماند ** احمقی او را در آن آتش نشاند 2280
  • بر سر آتش به پشت تابه‌ای ** با حماقت گشت او همخوابه‌ایی
  • او همی جوشید از تف سعیر ** عقل می‌گفتش الم یاتک نذیر
  • او همی‌گفت از شکنجه وز بلا ** هم‌چو جان کافران قالوا بلی
  • باز می‌گفت او که گر این بار من ** وا رهم زین محنت گردن‌شکن
  • من نسازم جز به دریایی وطن ** آبگیری را نسازم من سکن 2285