English    Türkçe    فارسی   

4
2298-2322

  • آن ندم از ظلمت غم بست بار ** پس کلام اللیل یمحوه النهار
  • چون برفت آن ظلمت غم گشت خوش ** هم رود از دل نتیجه و زاده‌اش
  • می‌کند او توبه و پیر خرد ** بانگ لو ردوا لعادوا می‌زند 2300
  • در بیان آنک وهم قلب عقلست و ستیزه‌ی اوست بدو ماند و او نیست و قصه‌ی مجاوبات موسی علیه‌السلام کی صاحب عقل بود با فرعون کی صاحب وهم بود
  • عقل ضد شهوتست ای پهلوان ** آنک شهوت می‌تند عقلش مخوان
  • وهم خوانش آنک شهوت را گداست ** وهم قلب نقد زر عقلهاست
  • بی‌محک پیدا نگردد وهم و عقل ** هر دو را سوی محک کن زود نقل
  • این محک قرآن و حال انبیا ** چون منحک مر قلب را گوید بیا
  • تا ببینی خویش را ز آسیب من ** که نه‌ای اهل فراز و شیب من 2305
  • عقل را گر اره‌ای سازد دو نیم ** هم‌چو زر باشد در آتش او بسیم
  • وهم مر فرعون عالم‌سوز را ** عقل مر موسی به جان افروز را
  • رفت موسی بر طریق نیستی ** گفت فرعونش بگو تو کیستی
  • گفت من عقلم رسول ذوالجلال ** حجةالله‌ام امانم از ضلال
  • گفت نی خامش رها کن های هو ** نسبت و نام قدیمت را بگو 2310
  • گفت که نسبت مر از خاکدانش ** نام اصلم کمترین بندگانش
  • بنده‌زاده‌ی آن خداوند وحید ** زاده از پشت جواری و عبید
  • نسبت اصلم ز خاک و آب و گل ** آب و گل را داد یزدان جان و دل
  • مرجع این جسم خاکم هم به خاک ** مرجع تو هم به خاک ای سهمناک
  • اصل ما و اصل جمله سرکشان ** هست از خاکی و آن را صد نشان 2315
  • که مدد از خاک می‌گیرد تنت ** از غذایی خاک پیچد گردنت
  • چون رود جان می‌شود او باز خاک ** اندر آن گور مخوف سهمناک
  • هم تو و هم ما و هم اشباه تو ** خاک گردند و نماند جاه تو
  • گفت غیر این نسب نامیت هست ** مر ترا آن نام خود اولیترست
  • بنده‌ی فرعون و بنده‌ی بندگانش ** که ازو پرورد اول جسم و جانش 2320
  • بنده‌ی یاغی طاغی ظلوم ** زین وطن بگریخته از فعل شوم
  • خونی و غداری و حق‌ناشناس ** هم برین اوصاف خود می‌کن قیاس