English    Türkçe    فارسی   

4
2321-2345

  • بنده‌ی یاغی طاغی ظلوم ** زین وطن بگریخته از فعل شوم
  • خونی و غداری و حق‌ناشناس ** هم برین اوصاف خود می‌کن قیاس
  • در غریبی خوار و درویش و خلق ** که ندانستی سپاس ما و حق
  • گفت حاشا که بود با آن ملیک ** در خداوندی کسی دیگر شریک
  • واحد اندر ملک او را یار نی ** بندگانش را جز او سالار نی 2325
  • نیست خلقش را دگر کس مالکی ** شرکتش دعوی کند جز هالکی
  • نقش او کردست و نقاش من اوست ** غیر اگر دعوی کند او ظلم‌جوست
  • تو نتوانی ابروی من ساختن ** چون توانی جان من بشناختن
  • بلک آن غدار و آن طاغی توی ** که کنی با حق دعوی دوی
  • گر بکشتم من عوانی را به سهو ** نه برای نفس کشتم نه به لهو 2330
  • من زدم مشتی و ناگاه اوفتاد ** آنک جانش خود نبد جانی بداد
  • من سگی کشتم تو مرسل‌زادگان ** صدهزاران طفل بی‌جرم و زیان
  • کشته‌ای و خونشان در گردنت ** تا چه آید بر تو زین خون خوردنت
  • کشته‌ای ذریت یعقوب را ** بر امید قتل من مطلوب را
  • کوری تو حق مرا خود برگزید ** سرنگون شد آنچ نفست می‌پزید 2335
  • گفت اینها را بهل بی‌هیچ شک ** این بود حق من و نان و نمک
  • که مرا پیش حشر خواری کنی ** روز روشن بر دلم تاری کنی
  • گفت خواری قیامت صعب‌تر ** گر نداری پاس من در خیر و شر
  • زخم کیکی را نمی‌توانی کشید ** زخم ماری را تو چون خواهی چشید
  • ظاهرا کار تو ویران می‌کنم ** لیک خاری را گلستان می‌کنم 2340
  • بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکست‌گیست و مراد در بی‌مرادیست و وجود در عدم است و علی هذا بقیة الاضداد والازواج
  • آن یکی آمد زمین را می‌شکافت ** ابلهی فریاد کرد و بر نتافت
  • کین زمین را از چه ویران می‌کنی ** می‌شکافی و پریشان می‌کنی
  • گفت ای ابله برو و بر من مران ** تو عمارت از خرابی باز دان
  • کی شود گلزار و گندم‌زار این ** تا نگردد زشت و ویران این زمین
  • کی شود بستان و کشت و برگ و بر ** تا نگردد نظم او زیر و زبر 2345