English    Türkçe    فارسی   

4
2354-2378

  • آن تقاضا کرد آن نان و نمک ** که ز شستت وا رهانم ای سمک
  • گر پذیری پند موسی وا رهی ** از چنین شست بد نامنتهی 2355
  • بس که خود را کرده‌ای بنده‌ی هوا ** کرمکی را کرده‌ای تو اژدها
  • اژدها را اژدها آورده‌ام ** تا با صلاح آورم من دم به دم
  • تا دم آن از دم این بشکند ** مار من آن اژدها را بر کند
  • گر رضا دادی رهیدی از دو مار ** ورنه از جانت برآرد آن دمار
  • گفت الحق سخت استا جادوی ** که در افکندی به مکر اینجا دوی 2360
  • خلق یک‌دل را تو کردی دو گروه ** جادوی رخنه کند در سنگ و کوه
  • گفت هستم غرق پیغام خدا ** جادوی کی دید با نام خدا
  • غفلت و کفرست مایه‌ی جادوی ** مشعله‌ی دینست جان موسوی
  • من به جادویان چه مانم ای وقیح ** کز دمم پر رشک می‌گردد مسیح
  • من به جادویان چه مانم ای جنب ** که ز جانم نور می‌گیرد کتب 2365
  • چون تو با پر هوا بر می‌پری ** لاجرم بر من گمان آن می‌بری
  • هر کرا افعال دام و دد بود ** بر کریمانش گمان بد بود
  • چون تو جزو عالمی هر چون بوی ** کل را بر وصف خود بینی سوی
  • گر تو برگردی و بر گردد سرت ** خانه را گردنده بیند منظرت
  • ور تو در کشتی روی بر یم روان ** ساحل یم را همی بینی دوان 2370
  • گر تو باشی تنگ‌دل از ملحمه ** تنگ بینی جمله دنیا را همه
  • ور تو خوش باشی به کام دوستان ** این جهان بنمایدت چون گلستان
  • ای بسا کس رفته تا شام و عراق ** او ندیده هیچ جز کفر و نفاق
  • وی بسا کس رفته تا هند و هری ** او ندیده جز مگر بیع و شری
  • وی بسا کس رفته ترکستان و چین ** او ندیده هیچ جز مکر و کمین 2375
  • چون ندارد مدرکی جز رنگ و بو ** جمله‌ی اقلیمها را گو بجو
  • گاو در بغداد آید ناگهان ** بگذرد او زین سران تا آن سران
  • از همه عیش و خوشیها و مزه ** او نبیند جز که قشر خربزه