English    Türkçe    فارسی   

4
2675-2699

  • صد هزاران خوی بد آموخته ** دیده‌های عقل و دل بر دوخته 2675
  • کمترین خوشان به زشتی آن حسد ** آن حسد که گردن ابلیس زد
  • زان سگان آموخته حقد و حسد ** که نخواهد خلق را ملک ابد
  • هر کرا دید او کمال از چپ و راست ** از حسد قولنجش آمد درد خاست
  • زآنک هر بدبخت خرمن‌سوخته ** می‌نخواهد شمع کس افروخته
  • هین کمالی دست آور تا تو هم ** از کمال دیگران نفتی به غم 2680
  • از خدا می‌خواه دفع این حسد ** تا خدایت وا رهاند از جسد
  • مر ترا مشغولیی بخشد درون ** که نپردازی از آن سوی برون
  • جرعه‌ی می را خدا آن می‌دهد ** که بدو مست از دو عالم می‌دهد
  • خاصیت بنهاده در کف حشیش ** کو زمانی می‌رهاند از خودیش
  • خواب را یزدان بدان سان می‌کند ** کز دو عالم فکر را بر می‌کند 2685
  • کرد مجنون را ز عشق پوستی ** کو بنشناسد عدو از دوستی
  • صد هزاران این چنین می‌دارد او ** که بر ادراکات تو بگمارد او
  • هست میهای شقاوت نفس را ** که ز ره بیرون برد آن نحس را
  • هست میهای سعادت عقل را ** که بیابد منزل بی‌نقل را
  • خیمه‌ی گردون ز سرمستی خویش ** بر کند زان سو بگیرد راه پیش 2690
  • هین بهر مستی دلا غره مشو ** هست عیسی مست حق خر مست جو
  • این چنین می را بجو زین خنبها ** مستی‌اش نبود ز کوته دنبها
  • زانک هر معشوق چون خنبیست پر ** آن یکی درد و دگر صافی چو در
  • می‌شناسا هین بچش با احتیاط ** تا میی یابی منزه ز اختلاط
  • هر دو مستی می‌دهندت لیک این ** مستی‌ات آرد کشان تا رب دین 2695
  • تا رهی از فکر و وسواس و حیل ** بی عقال این عقل در رقص‌الجمل
  • انبیا چون جنس روحند و ملک ** مر ملک را جذب کردند از فلک
  • باد جنس آتش است و یار او ** که بود آهنگ هر دو بر علو
  • چون ببندی تو سر کوزه‌ی تهی ** در میان حوض یا جویی نهی