English    Türkçe    فارسی   

4
2730-2754

  • تاکنون معبود و مسجود جهان ** بوده‌ای گردی کمینه‌ی بندگان 2730
  • در هزار آتش شدن زین خوشترست ** که خداوندی شود بنده‌پرست
  • نه بکش اول مرا ای شاه چین ** تا نبیند چشم من بر شاه این
  • خسروا اول مرا گردن بزن ** تا نبیند این مذلت چشم من
  • خود نبودست و مبادا این چنین ** که زمین گردون شود گردون زمین
  • بندگان‌مان خواجه‌تاش ما شوند ** بی‌دلان‌مان دلخراش ما شوند 2735
  • چشم‌روشن دشمنان و دوست کور ** گشت ما را پس گلستان قعر گور
  • تزییف سخن هامان علیه‌اللعنه
  • دوست از دشمن همی نشناخت او ** نرد را کورانه کژ می‌باخت او
  • دشمن تو جز تو نبود این لعین ** بی‌گناهان را مگو دشمن به کین
  • پیش تو این حالت بد دولتست ** که دوادو اول و آخر لتست
  • گر ازین دولت نتازی خز خزان ** این بهارت را همی آید خزان 2740
  • مشرق و مغرب چو تو بس دیده‌اند ** که سر ایشان ز تن ببریده‌اند
  • مشرق و مغرب که نبود بر قرار ** چون کنند آخر کسی را پایدار
  • تو بدان فخر آوری کز ترس و بند ** چاپلوست گشت مردم روز چند
  • هر کرا مردم سجودی می‌کنند ** زهر اندر جان او می‌آکنند
  • چونک بر گردد ازو آن ساجدش ** داند او کان زهر بود و موبدش 2745
  • ای خنک آن را که ذلت نفسه ** وای آنک از سرکشی شد چون که او
  • این تکبر زهر قاتل دان که هست ** از می پر زهر شد آن گیج مست
  • چون می پر زهر نوشد مدبری ** از طرب یکدم بجنباند سری
  • بعد یک‌دم زهر بر جانش فتد ** زهر در جانش کند داد و ستد
  • گر نذاری زهری‌اش را اعتقاد ** کو چه زهر آمد نگر در قوم عاد 2750
  • چونک شاهی دست یابد بر شهی ** بکشدش یا باز دارد در چهی
  • ور بیابد خسته‌ی افتاده را ** مرهمش سازد شه و بدهد عطا
  • گر نه زهرست آن تکبر پس چرا ** کشت شه را بی‌گناه و بی‌خطا
  • وین دگر را بی ز خدمت چون نواخت ** زین دو جنبش زهر را شاید شناخت