English    Türkçe    فارسی   

4
292-316

  • ساعتی شد مرد جنبیدن گرفت ** خلق گفتند این فسونی بد شگفت
  • کین بخواند افسون به گوش او دمید ** مرده بود افسون به فریادش رسید
  • جنبش اهل فساد آن سو بود ** که زنا و غمزه و ابرو بود
  • هر کرا مشک نصیحت سود نیست ** لا جرم با بوی بد خو کردنیست 295
  • مشرکان را زان نجس خواندست حق ** کاندرون پشک زادند از سبق
  • کرم کو زادست در سرگین ابد ** می‌نگرداند به عنبر خوی خود
  • چون نزد بر وی نثار رش نور ** او همه جسمست بی‌دل چون قشور
  • ور ز رش نور حق قسمیش داد ** هم‌چو رسم مصر سرگین مرغ‌زاد
  • لیک نه مرغ خسیس خانگی ** بلک مرغ دانش و فرزانگی 300
  • تو بدان مانی کز آن نوری تهی ** زآنک بینی بر پلیدی می‌نهی
  • از فراقت زرد شد رخسار و رو ** برگ زردی میوه‌ی ناپخته تو
  • دیگ ز آتش شد سیاه و دودفام ** گوشت از سختی چنین ماندست خام
  • هشت سالت جوش دادم در فراق ** کم نشد یک ذره خامیت و نفاق
  • غوره‌ی تو سنگ بسته کز سقام ** غوره‌ها اکنون مویزند و تو خام 305
  • عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردن معشوق آن را نیز
  • گفت عاشق امتحان کردم مگیر ** تا ببینم تو حریفی یا ستیر
  • من همی دانستمت بی‌امتحان ** لیک کی باشد خبر هم‌چون عیان
  • آفتابی نام تو مشهور و فاش ** چه زیانست ار بکردم ابتلاش
  • تو منی من خویشتن را امتحان ** می‌کنم هر روز در سود و زیان
  • انبیا را امتحان کرده عدات ** تا شده ظاهر ازیشان معجزات 310
  • امتحان چشم خود کردم به نور ** ای که چشم بد ز چشمان تو دور
  • این جهان هم‌چون خرابست و تو گنج ** گر تفحص کردم از گنجت مرنج
  • زان چنین بی‌خردگی کردم گزاف ** تا زنم با دشمنان هر بار لاف
  • تا زبانم چون ترا نامی نهد ** چشم ازین دیده گواهیها دهد
  • گر شدم در راه حرمت راه‌زن ** آمدم ای مه به شمشیر و کفن 315
  • جز به دست خود مبرم پا و سر ** که ازین دستم نه از دست دگر