English    Türkçe    فارسی   

4
3166-3190

  • نیست همتا زال را زین ساحران ** جز من داهی رسیده زان کران
  • چون کف موسی به امر کردگار ** نک برآرم من ز سحر او دمار
  • که مرا این علم آمد زان طرف ** نه ز شاگردی سحر مستخف
  • آمدم تا بر گشایم سحر او ** تا نماند شاه‌زاده زردرو
  • سوی گورستان برو وقت سحور ** پهلوی دیوار هست اسپید گور 3170
  • سوی قبله باز کاو آنجای را ** تا ببینی قدرت و صنع خدا
  • بس درازست این حکایت تو ملول ** زبده را گویم رها کردم فضول
  • آن گره‌های گران را بر گشاد ** پس ز محنت پور شه را راه داد
  • آن پسر با خویش آمد شد دوان ** سوی تخت شاه با صد امتحان
  • سجده کرد و بر زمین می‌زد ذقن ** در بغل کرده پسر تیغ و کفن 3175
  • شاه آیین بست و اهل شهر شاد ** وآن عروس ناامید بی‌مراد
  • عالم از سر زنده گشت و پر فروز ** ای عجب آن روز روز امروز روز
  • یک عروسی کرد شاه او را چنان ** که جلاب قند بد پیش سگان
  • جادوی کمپیر از غصه بمرد ** روی و خوی زشت فا مالک سپرد
  • شاه‌زاده در تعجب مانده بود ** کز من او عقل و نظر چون در ربود 3180
  • نو عروسی دید هم‌چون ماه حسن ** که همی زد بر ملیحان راه حسن
  • گشت بیهوش و برو اندر فتاد ** تا سه روز از جسم وی گم شد فاد
  • سه شبان روز او ز خود بیهوش گشت ** تا که خلق از غشی او پر جوش گشت
  • از گلاب و از علاج آمد به خود ** اندک اندک فهم گشتش نیک و بد
  • بعد سالی گفت شاهش در سخن ** کای پسر یاد آر از آن یار کهن 3185
  • یاد آور زان ضجیع و زان فراش ** تا بدین حد بی‌وفا و مر مباش
  • گفت رو من یافتم دار السرور ** وا رهیدم از چه دار الغرور
  • هم‌چنان باشد چو مومن راه یافت ** سوی نور حق ز ظلمت روی تافت
  • در بیان آنک شه‌زاده آدمی بچه است خلیفه‌ی خداست پدرش آدم صفی خلیفه‌ی حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمی‌بچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده
  • ای برادر دانک شه‌زاده توی ** در جهان کهنه زاده از نوی
  • کابلی جادو این دنیاست کو ** کرد مردان را اسیر رنگ و بو 3190