English    Türkçe    فارسی   

4
317-341

  • از جدایی باز می‌رانی سخن ** هر چه خواهی کن ولیکن این مکن
  • در سخن آباد این دم راه شد ** گفت امکان نیست چون بیگاه شد
  • پوستها گفتیم و مغز آمد دفین ** گر بمانیم این نماند همچنین
  • رد کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن
  • در جوابش بر گشاد آن یار لب ** کز سوی ما روز سوی تست شب 320
  • حیله‌های تیره اندر داوری ** پیش بینایان چرا می‌آوری
  • هر چه در دل داری از مکر و رموز ** پیش ما رسواست و پیدا هم‌چو روز
  • گر بپوشیمش ز بنده‌پروری ** تو چرا بی‌رویی از حد می‌بری
  • از پدر آموز که آدم در گناه ** خوش فرود آمد به سوی پایگاه
  • چون بدید آن عالم الاسرار را ** بر دو پا استاد استغفار را 325
  • بر سر خاکستر انده نشست ** از بهانه شاخ تا شاخی نجست
  • ربنا انا ظلمنا گفت و بس ** چونک جانداران بدید از پیش و پس
  • دید جانداران پنهان هم‌چو جان ** دورباش هر یکی تا آسمان
  • که هلا پیش سلیمان مور باش ** تا بنشکافد ترا این دورباش
  • جز مقام راستی یک دم مه‌ایست ** هیچ لالا مرد را چون چشم نیست 330
  • کور اگر از پند پالوده شود ** هر دمی او باز آلوده شود
  • آدما تو نیستی کور از نظر ** لیک اذا جاء القضا عمی البصر
  • عمرها باید به نادر گاه‌گاه ** تا که بینا از قضا افتد به چاه
  • کور را خود این قضا همراه اوست ** که مرورا اوفتادن طبع و خوست
  • در حدث افتد نداند بوی چیست ** از منست این بوی یا ز آلودگیست 335
  • ور کسی بر وی کند مشکی نثار ** هم ز خود داند نه از احسان یار
  • پس دو چشم روشن ای صاحب‌نظر ** مر ترا صد مادرست و صد پدر
  • خاصه چشم دل آن هفتاد توست ** وین دو چشم حس خوشه‌چین اوست
  • ای دریغا ره‌زنان بنشسته‌اند ** صد گره زیر زبانم بسته‌اند
  • پای‌بسته چون رود خوش راهوار ** بس گران بندیست این معذور دار 340
  • این سخن اشکسته می‌آید دلا ** کین سخن درست غیرت آسیا