English    Türkçe    فارسی   

4
3246-3270

  • خل می‌میرند زین قحط و عذاب ** ده ده و صد صد چو ماهی دور از آب
  • بر مسلمانان نمی‌آری تو رحم ** مومنان خویشند و یک تن شحم و لحم
  • رنج یک جزوی ز تن رنج همه‌ست ** گر دم صلحست یا خود ملحمه‌ست
  • گفت در چشم شما قحطست این ** پیش چشمم چون بهشتست این زمین
  • من همی‌بینم بهر دشت و مکان ** خوشه‌ها انبه رسیده تا میان 3250
  • خوشه‌ها در موج از باد صبا ** پر بیابان سبزتر از گندنا
  • ز آزمون من دست بر وی می‌زنم ** دست و چشم خویش را چون بر کنم
  • یار فرعون تنید ای قوم دون ** زان نماید مر شما را نیل خون
  • یار موسی خرد گردید زود ** تا نماند خون بینید آب رود
  • با پدر از تو جفایی می‌رود ** آن پدر در چشم تو سگ می‌شود 3255
  • آن پدر سگ نیست تاثیر جفاست ** که چنان حرمت نظر را سگ نماست
  • گرگ می‌دیدند یوسف را به چشم ** چونک اخوان را حسودی بود و خشم
  • با پدر چون صلح کردی خشم رفت ** آن سگی شد گشت بابا یار تفت
  • بیان آنک مجموع عالم صورت عقل کلست چون با عقل کل بکژروی جفا کردی صورت عالم ترا غم فزاید اغلب احوال چنانک دل با پدر بد کردی صورت پدر غم فزاید ترا و نتوانی رویش را دیدن اگر چه پیش از آن نور دیده بوده باشد و راحت جان
  • کل عالم صورت عقل کلست ** کوست بابای هر آنک اهل قل است
  • چون کسی با عقل کل کفران فزود ** صورت کل پیش او هم سگ نمود 3260
  • صلح کن با این پدر عاقی بهل ** تا که فرش زر نماید آب و گل
  • پس قیامت نقد حال تو بود ** پیش تو چرخ و زمین مبدل شود
  • من که صلحم دایما با این پدر ** این جهان چون جنتستم در نظر
  • هر زمان نو صورتی و نو جمال ** تا ز نو دیدن فرو میرد ملال
  • من همی‌بینم جهان را پر نعیم ** آبها از چشمه‌ها جوشان مقیم 3265
  • بانگ آبش می‌رسد در گوش من ** مست می‌گردد ضمیر و هوش من
  • شاخه‌ها رقصان شده چون تایبان ** برگها کف‌زن مثال مطربان
  • برق آیینه‌ست لامع از نمد ** گر نماید آینه تا چون بود
  • از هزاران می‌نگویم من یکی ** ز آنک آکندست هر گوش از شکی
  • پیش وهم این گفت مژده دادنست ** عقل گوید مژده چه نقد منست 3270
  • قصه‌ی فرزندان عزیر علیه‌السلام کی از پدر احوال پدر می‌پرسیدند می‌گفت آری دیدمش می‌آید بعضی شناختندش بیهوش شدند بعضی نشناختند می‌گفتند خود مژده‌ای داد این بیهوش شدن چیست