English    Türkçe    فارسی   

4
3285-3309

  • این سخن پایان ندارد باز گرد ** تا برآرد موسیم از بحر گرد 3285
  • درخور عقل عوام این گفته شد ** از سخن باقی آن بنهفته شد
  • زر عقلت ریزه است ای متهم ** بر قراضه مهر سکه چون نهم
  • عقل تو قسمت شده بر صد مهم ** بر هزاران آرزو و طم و رم
  • جمع باید کرد اجزا را به عشق ** تا شوی خوش چون سمرقند و دمشق
  • جو جوی چون جمع گردی ز اشتباه ** پس توان زد بر تو سکه‌ی پادشاه 3290
  • ور ز مثقالی شوی افزون تو خام ** از تو سازد شه یکی زرینه جام
  • پس برو هم نام و هم القاب شاه ** باشد و هم صورتش ای وصل خواه
  • تا که معشوقت بود هم نان هم آب ** هم چراغ و شاهد و نقل شراب
  • جمع کن خود را جماعت رحمتست ** تا توانم با تو گفتن آنچ هست
  • زانک گفتن از برای باوریست ** جان شرک از باوری حق بریست 3295
  • جان قسمت گشته بر حشو فلک ** در میان شصت سودا مشترک
  • پس خموشی به دهد او را ثبوت ** پس جواب احمقان آمد سکوت
  • این همی‌دانم ولی مستی تن ** می‌گشاید بی‌مراد من دهن
  • آنچنان که از عطسه و از خامیاز ** این دهان گردد بناخواه تو باز
  • تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة
  • هم‌چو پیغامبر ز گفتن وز نثار ** توبه آرم روز من هفتاد بار 3300
  • لیک آن مستی شود توبه‌شکن ** منسی است این مستی تن جامه کن
  • حکمت اظهار تاریخ دراز ** مستیی انداخت در دانای راز
  • راز پنهان با چنین طبل و علم ** آب جوشان گشته از جف القلم
  • رحمت بی‌حد روانه هر زمان ** خفته‌اید از درک آن ای مردمان
  • جامه‌ی خفته خورد از جوی آب ** خفته اندر خواب جویای سراب 3305
  • می‌رود که آنجای بوی آب هست ** زین تفکر راه را بر خویش بست
  • زانک آنجا گفت زینجا دور شد ** بر خیالی از حقی مهجور شد
  • دوربینانند و بس خفته‌روان ** رحمتی آریدشان ای ره‌روان
  • من ندیدم تشنگی خواب آورد ** خواب آرد تشنگی بی‌خرد