English    Türkçe    فارسی   

4
3408-3432

  • ساعتی بگریست و در پایش فتاد ** گفت ای بگزیده‌ی رب العباد
  • چه زیان دارد گر از فرخندگی ** در پذیری تو مرا دربندگی
  • گفت چون اقرار کردی پیش من ** رو که رستی تو ز آفات زمن 3410
  • دادی انصاف و رهیدی از بلا ** تو عدو بودی شدی ز اهل ولا
  • خوی بد در ذات تو اصلی نبود ** کز بد اصلی نیاید جز جحود
  • آن بد عاریتی باشد که او ** آرد اقرار و شود او توبه‌جو
  • هم‌چو آدم زلتش عاریه بود ** لاجرم اندر زمان توبه نمود
  • چونک اصلی بود جرم آن بلیس ** ره نبودش جانب توبه‌ی نفیس 3415
  • رو که رستی از خود و از خوی بد ** واز زبانه‌ی نار و از دندان دد
  • رو که اکنون دست در دولت زدی ** در فکندی خود به بخت سرمدی
  • ادخلی تو فی عبادی یافتی ** ادخلی فی جنتی در بافتی
  • در عبادش راه کردی خویش را ** رفتی اندر خلد از راه خفا
  • اهدنا گفتی صراط مستقیم ** دست تو بگرفت و بردت تا نعیم 3420
  • نار بودی نور گشتی ای عزیز ** غوره بودی گشتی انگور و مویز
  • اختری بودی شدی تو آفتاب ** شاد باشد الله اعلم بالصواب
  • ای ضیاء الحق حسام‌الدین بگیر ** شهد خویش اندر فکن در حوض شیر
  • تا رهد آن شیر از تغییر طعم ** یابد از بحر مزه تکثیر طعم
  • متصل گردد بدان بحر الست ** چونک شد دریا ز هر تغییر رست 3425
  • منفذی یابد در آن بحر عسل ** آفتی را نبود اندر وی عمل
  • غره‌ای کن شیروار ای شیر حق ** تا رود آن غره بر هفتم طبق
  • چه خبر جان ملول سیر را ** کی شناسد موش غره‌ی شیر را
  • برنویس احولا خود با آب زر ** بهر هر دریادلی نیکوگهر
  • آب نیلست این حدیث جان‌فزا ** یا ربش در چشم قبطی خون نما 3430
  • لابه کردن قبطی سبطی را کی یک سبو بنیت خویش از نیل پر کن و بر لب من نه تا بخورم به حق دوستی و برادری کی سبو کی شما سبطیان بهر خود پر می‌کنید از نیل آب صاف است و سبوکی ما قبطیان پر می‌کنیم خون صاف است
  • من شنیدم که در آمد قبطیی ** از عطش اندر وثاق سبطیی
  • گفت هستم یار و خویشاوند تو ** گشته‌ام امروز حاجتمند تو