English    Türkçe    فارسی   

4
3444-3468

  • ساعتی بنشست تا خشمش برفت ** بعد از آن گفتش کای صمصام زفت
  • ای برادر این گره را چاره چیست ** گفت این را او خورد کو متقیست 3445
  • متقی آنست کو بیزار شد ** از ره فرعون و موسی‌وار شد
  • قوم موسی شو بخور این آب را ** صلح کن با مه ببین مهتاب را
  • صدهزاران ظلمتست از خشم تو ** بر عبادالله اندر چشم تو
  • خشم بنشان چشم بگشا شاد شو ** عبرت از یاران بگیر استاد شو
  • کی طفیل من شوی در اغتراف ** چون ترا کفریست هم‌چون کوه قاف 3450
  • کوه در سوراخ سوزن کی رود ** جز مگر که آن رشته‌ی یکتا شود
  • کوه را که کن به استغفار و خوش ** جام مغفوران بگیر و خوش بکش
  • تو بدین تزویر چون نوشی از آن ** چون حرامش کرد حق بر کافران
  • خالق تزویر تزویر ترا ** کی خرد ای مفتری مفترا
  • آل موسی شو که حیلت سود نیست ** حیله‌ات باد تهی پیمودنیست 3455
  • زهره دارد آب کز امر صمد ** گردد او با کافران آبی کند
  • یا تو پنداری که تو نان می‌خوری ** زهر مار و کاهش جان می‌خوری
  • نان کجا اصلاح آن جانی کند ** کو دل از فرمان جانان بر کند
  • یا تو پنداری که حرف مثنوی ** چون بخوانی رایگانش بشنوی
  • یا کلام حکمت و سر نهان ** اندر آید زغبه در گوش و دهان 3460
  • اندر آید لیک چون افسانه‌ها ** پوست بنماید نه مغز دانه‌ها
  • در سر و رو در کشیده چادری ** رو نهان کرده ز چشمت دلبری
  • شاه‌نامه یا کلیله پیش تو ** هم‌چنان باشد که قرآن از عتو
  • فرق آنگه باشد از حق و مجاز ** که کند کحل عنایت چشم باز
  • ورنه پشک و مشک پیش اخشمی ** هر دو یکسانست چون نبود شمی 3465
  • خویشتن مشغول کردن از ملال ** باشدش قصد از کلام ذوالجلال
  • کاتش وسواس را و غصه را ** زان سخن بنشاند و سازد دوا
  • بهر این مقدار آتش شاندن ** آب پاک و بول یکسان شدن به فن