English    Türkçe    فارسی   

4
3483-3507

  • می‌نجنباند سر و سبلت ز جود ** پاس آنک کردمش من صد سجود
  • حق اگر چه سر نجنباند برون ** پاس آن ذوقی دهد در اندرون
  • که دو صد جنبیدن سر ارزد آن ** سر چنین جنباند آخر عقل و جان 3485
  • عقل را خدمت کنی در اجتهاد ** پاس عقل آنست که افزاید رشاد
  • حق نجنباند به ظاهر سر ترا ** لیک سازد بر سران سرور ترا
  • مر ترا چیزی دهد یزدان نهان ** که سجود تو کنند اهل جهان
  • آنچنان که داد سنگی را هنر ** تا عزیز خلق شد یعنی که زر
  • قطره‌ی آبی بیابد لطف حق ** گوهری گردد برد از زر سبق 3490
  • جسم خاکست و چو حق تابیش داد ** در جهان‌گیری چو مه شد اوستاد
  • هین طلسمست این و نقش مرده است ** احمقان را چشمش از ره برده است
  • می‌نماید او که چشمی می‌زند ** ابلهان سازیده‌اند او را سند
  • در خواستن قبطی دعای خیر و هدایت از سبطی و دعا کردن سبطی قبطی را به خیر و مستجاب شدن از اکرم الاکرمین وارحم الراحمین
  • گفت قبطی تو دعایی کن که من ** از سیاهی دل ندارم آن دهن
  • که بود که قفل این دل وا شود ** زشت را در بزم خوبان جا شود 3495
  • مسخی از تو صاحب خوبی شود ** یا بلیسی باز کروبی شود
  • یا بفر دست مریم بوی مشک ** یابد و تری و میوه شاخ خشک
  • سبطی آن دم در سجود افتاد و گفت ** کای خدای عالم جهر و نهفت
  • جز تو پیش کی بر آرد بنده دست ** هم دعا و هم اجابت از توست
  • هم ز اول تو دهی میل دعا ** تو دهی آخر دعاها را جزا 3500
  • اول و آخر توی ما در میان ** هیچ هیچی که نیاید در بیان
  • این چنین می‌گفت تا افتاد طشت ** از سر بام و دلش بیهوش گشت
  • باز آمد او به هوش اندر دعا ** لیس للانسان الا ما سعی
  • در دعا بود او که ناگه نعره‌ای ** از دل قبطی بجست و غره‌ای
  • که هلا بشتاب و ایمان عرضه کن ** تا ببرم زود زنار کهن 3505
  • آتشی در جان من انداختند ** مر بلیسی را به جان بنواختند
  • دوستی تو و از تو ناشکفت ** حمدلله عاقبت دستم گرفت