English    Türkçe    فارسی   

4
3678-3702

  • چون خرد با تست مشرف بر تنت ** گر چه زو قاصر بود این دیدنت
  • نیست قاصر دیدن او ای فلان ** از سکون و جنبشت در امتحان
  • چه عجب گر خالق آن عقل نیز ** با تو باشد چون نه‌ای تو مستجیز 3680
  • از خرد غافل شود بر بد تند ** بعد آن عقلش ملامت می‌کند
  • تو شدی غافل ز عقلت عقل نی ** کز حضورستش ملامت کردنی
  • گر نبودی حاضر و غافل بدی ** در ملامت کی ترا سیلی زدی
  • ور ازو غافل نبودی نفس تو ** کی چنان کردی جنون و تفس تو
  • پس تو و عقلت چو اصطرلاب بود ** زین بدانی قرب خورشید وجود 3685
  • قرب بی‌چونست عقلت را به تو ** نیست چپ و راست و پس یا پیش رو
  • قرب بی‌چون چون نباشد شاه را ** که نیابد بحث عقل آن راه را
  • نیست آن جنبش که در اصبع تراست ** پیش اصبع یا پسش یا چپ و راست
  • وقت خواب و مرگ از وی می‌رود ** وقت بیداری قرینش می‌شود
  • از چه ره می‌آید اندر اصبعت ** که اصبعت بی او ندارد منفعت 3690
  • نور چشم و مردمک در دیده‌ات ** از چه ره آمد به غیر شش جهت
  • عالم خلقست با سوی و جهات ** بی‌جهت دان عالم امر و صفات
  • بی‌جهت دان عالم امر ای صنم ** بی‌جهت‌تر باشد آمر لاجرم
  • بی‌جهت بد عقل و علام البیان ** عقل‌تر از عقل و جان‌تر هم ز جان
  • بی‌تعلق نیست مخلوقی بدو ** آن تعلق هست بی‌چون ای عمو 3695
  • زانک فصل و وصل نبود در روان ** غیر فصل و وصل نندیشد گمان
  • غیر فصل و وصل پی بر از دلیل ** لیک پی بردن بننشاند غلیل
  • پی پیاپی می‌بر ار دوری ز اصل ** تا رگ مردیت آرد سوی وصل
  • این تعلق را خرد چون ره برد ** بسته‌ی فصلست و وصلست این خرد
  • زین وصیت کرد ما را مصطفی ** بحث کم جویید در ذات خدا 3700
  • آنک در ذاتش تفکر کردنیست ** در حقیقت آن نظر در ذات نیست
  • هست آن پندار او زیرا به راه ** صد هزاران پرده آمد تا اله