English    Türkçe    فارسی   

4
3772-3796

  • هست شاهان را زمان بر نشست ** هول سرهنگان و صارمها به دست
  • دور باش و نیزه و شمشیرها ** که بلرزند از مهابت شیرها
  • بانگ چاوشان و آن چوگانها ** که شود سست از نهیبش جانها
  • این برای خاص وعام ره‌گذر ** که کندشان از شهنشاهی خبر 3775
  • از برای عام باشد این شکوه ** تا کلاه کبر ننهند آن گروه
  • تا من و ماهای ایشان بشکند ** نفس خودبین فتنه و شر کم کند
  • شهر از آن آمن شود کان شهریار ** دارد اندر قهر زخم و گیر و دار
  • پس بمیرد آن هوسها در نفوس ** هیبت شه مانع آید زان نحوس
  • باز چون آید به سوی بزم خاص ** کی بود آنجا مهابت یا قصاص 3780
  • حلم در حلمست و رحمتها به جوش ** نشنوی از غیر چنگ و ناخروش
  • طبل و کوس هول باشد وقت جنگ ** وقت عشرت با خواص آواز چنگ
  • هست دیوان محاسب عام را ** وان پری رویان حریف جام را
  • آن زره وآن خود مر چالیش‌راست ** وین حریر و رود مر تعریش‌راست
  • این سخن پایان ندارد ای جواد ** ختم کن والله اعلم بالرشاد 3785
  • اندر احمد آن حسی کو غاربست ** خفته این دم زیر خاک یثربست
  • وآن عظیم الخلق او کان صفدرست ** بی‌تغیر مقعد صدق اندرست
  • جای تغییرات اوصاف تنست ** روح باقی آفتابی روشنست
  • بی ز تغییری که لا شرقیة ** بی ز تبدیلی که لا غربیة
  • آفتاب از ذره کی مدهوش شد ** شمع از پروانه کی بیهوش شد 3790
  • جسم احمد را تعلق بد بدآن ** این تغیر آن تن باشد بدان
  • هم‌چو رنجوری و هم‌چون خواب و درد ** جان ازین اوصاف باشد پاک و فرد
  • خود نتانم ور بگويم وصف جان ** زلزله افتد در اين كون و مكان
  • روبهش گر یک دمی آشفته بود ** شیر جان مانا که آن دم خفته بود
  • خفته بود آن شیر کز خوابست پاک ** اینت شیر نرمسار سهمناک 3795
  • خفته سازد شیر خود را آنچنان ** که تمامش مرده دانند این سگان