English    Türkçe    فارسی   

4
3783-3807

  • هست دیوان محاسب عام را ** وان پری رویان حریف جام را
  • آن زره وآن خود مر چالیش‌راست ** وین حریر و رود مر تعریش‌راست
  • این سخن پایان ندارد ای جواد ** ختم کن والله اعلم بالرشاد 3785
  • اندر احمد آن حسی کو غاربست ** خفته این دم زیر خاک یثربست
  • وآن عظیم الخلق او کان صفدرست ** بی‌تغیر مقعد صدق اندرست
  • جای تغییرات اوصاف تنست ** روح باقی آفتابی روشنست
  • بی ز تغییری که لا شرقیة ** بی ز تبدیلی که لا غربیة
  • آفتاب از ذره کی مدهوش شد ** شمع از پروانه کی بیهوش شد 3790
  • جسم احمد را تعلق بد بدآن ** این تغیر آن تن باشد بدان
  • هم‌چو رنجوری و هم‌چون خواب و درد ** جان ازین اوصاف باشد پاک و فرد
  • خود نتانم ور بگويم وصف جان ** زلزله افتد در اين كون و مكان
  • روبهش گر یک دمی آشفته بود ** شیر جان مانا که آن دم خفته بود
  • خفته بود آن شیر کز خوابست پاک ** اینت شیر نرمسار سهمناک 3795
  • خفته سازد شیر خود را آنچنان ** که تمامش مرده دانند این سگان
  • ورنه در عالم کرا زهره بدی ** که ربودی از ضعیفی تربدی
  • کف احمد زان نظر مخدوش گشت ** بحر او از مهر کف پرجوش گشت
  • مه همه کفست معطی نورپاش ** ماه را گر کف نباشد گو مباش
  • احمد ار بگشاید آن پر جلیل ** تا ابد بیهوش ماند جبرئیل 3800
  • چون گذشت احمد ز سدره و مرصدش ** وز مقام جبرئیل و از حدش
  • گفت او را هین بپر اندر پیم ** گفت رو رو من حریف تو نیم
  • باز گفت او را بیا ای پرده‌سوز ** من باوج خود نرفتستم هنوز
  • گفت بیرون زین حد ای خوش‌فر من ** گر زنم پری بسوزد پر من
  • حیرت اندر حیرت آمد این قصص ** بیهشی خاصگان اندر اخص 3805
  • بیهشیها جمله اینجا بازیست ** چند جان داری که جان پردازیست
  • جبرئیلا گر شریفی و عزیز ** تو نه‌ای پروانه و نه شمع نیز