English    Türkçe    فارسی   

4
596-620

  • تا زبون گردد به پیش آن نظر ** شعشعات آفتاب با شرر
  • که آن نظر نوری و این ناری بود ** نار پیش نور بس تاری بود
  • کرامات و نور شیخ عبدالله مغربی قدس الله سره
  • گفت عبدالله شیخ مغربی ** شصت سال از شب ندیدم من شبی
  • من ندیدم ظلمتی در شصت سال ** نه به روز و نه به شب نه ز اعتلال
  • صوفیان گفتند صدق قال او ** شب همی‌رفتیم در دنبال او 600
  • در بیابانهای پر از خار و گو ** او چو ماه بدر ما را پیش‌رو
  • روی پس ناکرده می‌گفتی به شب ** هین گو آمد میل کن در سوی چپ
  • باز گفتی بعد یک دم سوی راست ** میل کن زیرا که خاری پیش پاست
  • روز گشتی پاش را ما پای‌بوس ** گشته و پایش چو پاهای عروس
  • نه ز خاک و نه ز گل بر وی اثر ** نه از خراش خار و آسیب حجر 605
  • مغربی را مشرقی کرده خدای ** کرده مغرب را چو مشرق نورزای
  • نور این شمس شموسی فارس است ** روز خاص و عام را او حارس است
  • چون نباشد حارس آن نور مجید ** که هزاران آفتاب آرد پدید
  • تو به نور او همی رو در امان ** در میان اژدها و کزدمان
  • پیش پیشت می‌رود آن نور پاک ** می‌کند هر ره‌زنی را چاک‌چاک 610
  • یوم لا یخزی النبی راست دان ** نور یسعی بین ایدیهم بخوان
  • گرچه گردد در قیامت آن فزون ** از خدا اینجا بخواهید آزمون
  • کو ببخشد هم به میغ و هم به ماغ ** نور جان والله اعلم بالبلاغ
  • بازگردانیدن سلیمان علیه‌السلام رسولان بلقیس را به آن هدیه‌ها کی آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتاب‌پرستی
  • باز گردید ای رسولان خجل ** زر شما را دل به من آرید دل
  • این زر من بر سر آن زر نهید ** کوری تن فرج استر را دهید 615
  • فرج استر لایق حلقه‌ی زرست ** زر عاشق روی زرد اصفرست
  • که نظرگاه خداوندست آن ** کز نظرانداز خورشیدست کان
  • کو نظرگاه شعاع آفتاب ** کو نظرگاه خداوند لباب
  • از گرفت من ز جان اسپر کنید ** گرچه اکنون هم گرفتار منید
  • مرغ فتنه دانه بر بامست او ** پر گشاده بسته‌ی دامست او 620