English    Türkçe    فارسی   

4
605-629

  • نه ز خاک و نه ز گل بر وی اثر ** نه از خراش خار و آسیب حجر 605
  • مغربی را مشرقی کرده خدای ** کرده مغرب را چو مشرق نورزای
  • نور این شمس شموسی فارس است ** روز خاص و عام را او حارس است
  • چون نباشد حارس آن نور مجید ** که هزاران آفتاب آرد پدید
  • تو به نور او همی رو در امان ** در میان اژدها و کزدمان
  • پیش پیشت می‌رود آن نور پاک ** می‌کند هر ره‌زنی را چاک‌چاک 610
  • یوم لا یخزی النبی راست دان ** نور یسعی بین ایدیهم بخوان
  • گرچه گردد در قیامت آن فزون ** از خدا اینجا بخواهید آزمون
  • کو ببخشد هم به میغ و هم به ماغ ** نور جان والله اعلم بالبلاغ
  • بازگردانیدن سلیمان علیه‌السلام رسولان بلقیس را به آن هدیه‌ها کی آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتاب‌پرستی
  • باز گردید ای رسولان خجل ** زر شما را دل به من آرید دل
  • این زر من بر سر آن زر نهید ** کوری تن فرج استر را دهید 615
  • فرج استر لایق حلقه‌ی زرست ** زر عاشق روی زرد اصفرست
  • که نظرگاه خداوندست آن ** کز نظرانداز خورشیدست کان
  • کو نظرگاه شعاع آفتاب ** کو نظرگاه خداوند لباب
  • از گرفت من ز جان اسپر کنید ** گرچه اکنون هم گرفتار منید
  • مرغ فتنه دانه بر بامست او ** پر گشاده بسته‌ی دامست او 620
  • چون به دانه داد او دل را به جان ** ناگرفته مر ورا بگرفته دان
  • آن نظرها که به دانه می‌کند ** آن گره دان کو به پا برمی‌زند
  • دانه گوید گر تو می‌دزدی نظر ** من همی دزدم ز تو صبر و مقر
  • چون کشیدت آن نظر اندر پیم ** پس بدانی کز تو من غافل نیم
  • قصه‌ی عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان
  • پیش عطاری یکی گل‌خوار رفت ** تا خرد ابلوج قند خاص زفت 625
  • پس بر عطار طرار دودل ** موضع سنگ ترازو بود گل
  • گفت گل سنگ ترازوی منست ** گر ترا میل شکر بخریدنست
  • گفت هستم در مهمی قندجو ** سنگ میزان هر چه خواهی باش گو
  • گفت با خود پیش آنک گل‌خورست ** سنگ چه بود گل نکوتر از زرست