English    Türkçe    فارسی   

4
899-923

  • پس هم انکارت مبین می‌کند ** کز جماد او حشر صد فن می‌کند
  • چند صنعت رفت ای انکار تا ** آب و گل انکار زاد از هل اتی 900
  • آب وگل می‌گفت خود انکار نیست ** بانگ می‌زد بی‌خبر که اخبار نیست
  • من بگویم شرح این از صد طریق ** لیک خاطر لغزد از گفت دقیق
  • چاره کردن سلیمان علیه‌السلام در احضار تخت بلقیس از سبا
  • گفت عفریتی که تختش را به فن ** حاضر آرم تا تو زین مجلس شدن
  • گفت آصف من به اسم اعظمش ** حاضر آرم پیش تو در یک دمش
  • گرچه عفریت اوستاد سحر بود ** لیک آن از نفخ آصف رو نمود 905
  • حاضر آمد تخت بلقیس آن زمان ** لیک ز آصف نه از فن عفریتیان
  • گفت حمدالله برین و صد چنین ** که بدیدستم ز رب العالمین
  • پس نظر کرد آن سلیمان سوی تخت ** گفت آری گول‌گیری ای درخت
  • پیش چوب و پیش سنگ نقش کند ** ای بسا گولان که سرها می‌نهند
  • ساجد و مسجود از جان بی‌خبر ** دیده از جان جنبشی واندک اثر 910
  • دیده در وقتی که شد حیران و دنگ ** که سخن گفت و اشارت کرد سنگ
  • نرد خدمت چون بنا موضع بباخت ** شیر سنگین را شقی شیری شناخت
  • از کرم شیر حقیقی کرد جود ** استخوانی سوی سگ انداخت زود
  • گفت گرچه نیست آن سگ بر قوام ** لیک ما را استخوان لطفیست عام
  • قصه‌ی یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیه‌السلام گم کرد و لرزیدن و سجده‌ی بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلی‌الله علیه و سلم
  • قصه‌ی راز حلیمه گویمت ** تا زداید داستان او غمت 915
  • مصطفی را چون ز شیر او باز کرد ** بر کفش برداشت چون ریحان و ورد
  • می‌گریزانیدش از هر نیک و بد ** تا سپارد آن شهنشه را به جد
  • چون همی آورد امانت را ز بیم ** شد به کعبه و آمد او اندر حطیم
  • از هوا بشنید بانگی کای حطیم ** تافت بر تو آفتابی بس عظیم
  • ای حطیم امروز آید بر تو زود ** صد هزاران نور از خورشید جود 920
  • ای حطیم امروز آرد در تو رخت ** محتشم شاهی که پیک اوست بخت
  • ای حطیم امروز بی‌شک از نوی ** منزل جانهای بالایی شوی
  • جان پاکان طلب طلب و جوق جوق ** آیدت از هر نواحی مست شوق