English    Türkçe    فارسی   

4
910-934

  • ساجد و مسجود از جان بی‌خبر ** دیده از جان جنبشی واندک اثر 910
  • دیده در وقتی که شد حیران و دنگ ** که سخن گفت و اشارت کرد سنگ
  • نرد خدمت چون بنا موضع بباخت ** شیر سنگین را شقی شیری شناخت
  • از کرم شیر حقیقی کرد جود ** استخوانی سوی سگ انداخت زود
  • گفت گرچه نیست آن سگ بر قوام ** لیک ما را استخوان لطفیست عام
  • قصه‌ی یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیه‌السلام گم کرد و لرزیدن و سجده‌ی بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلی‌الله علیه و سلم
  • قصه‌ی راز حلیمه گویمت ** تا زداید داستان او غمت 915
  • مصطفی را چون ز شیر او باز کرد ** بر کفش برداشت چون ریحان و ورد
  • می‌گریزانیدش از هر نیک و بد ** تا سپارد آن شهنشه را به جد
  • چون همی آورد امانت را ز بیم ** شد به کعبه و آمد او اندر حطیم
  • از هوا بشنید بانگی کای حطیم ** تافت بر تو آفتابی بس عظیم
  • ای حطیم امروز آید بر تو زود ** صد هزاران نور از خورشید جود 920
  • ای حطیم امروز آرد در تو رخت ** محتشم شاهی که پیک اوست بخت
  • ای حطیم امروز بی‌شک از نوی ** منزل جانهای بالایی شوی
  • جان پاکان طلب طلب و جوق جوق ** آیدت از هر نواحی مست شوق
  • گشت حیران آن حلیمه زان صدا ** نه کسی در پیش نه سوی قفا
  • شش جهت خالی ز صورت وین ندا ** شد پیاپی آن ندا را جان فدا 925
  • مصطفی را بر زمین بنهاد او ** تا کند آن بانگ خوش را جست و جو
  • چشم می‌انداخت آن دم سو به سو ** که کجا است این شه اسرارگو
  • کین چنین بانگ بلند از چپ و راست ** می‌رسد یا رب رساننده کجاست
  • چون ندید او خیره و نومید شد ** جسم لرزان هم‌چو شاخ بید شد
  • باز آمد سوی آن طفل رشید ** مصطفی را بر مکان خود ندید 930
  • حیرت اندر حیرت آمد بر دلش ** گشت بس تاریک از غم منزلش
  • سوی منزلها دوید و بانگ داشت ** که کی بر دردانه‌ام غارت گماشت
  • مکیان گفتند ما را علم نیست ** ما ندانستیم که آنجا کودکیست
  • ریخت چندان اشک و کرد او بس فغان ** که ازو گریان شدند آن دیگران