English    Türkçe    فارسی   

5
1021-1045

  • که بروید آن ز سوی نیستی  ** فهم کن گر واقف معنیستی 
  • دم به دم از نیستی تو منتظر  ** که بیابی فهم و ذوق آرام و بر 
  • نیست دستوری گشاد این راز را  ** ورنه بغدادی کنم ابخاز را 
  • پس خزانه‌ی صنع حق باشد عدم  ** که بر آرد زو عطاها دم به دم 
  • مبدع آمد حق و مبدع آن بود  ** که برآرد فرع بی‌اصل و سند  1025
  • مثال عالم هست نیست‌نما و عالم نیست هست‌نما 
  • نیست را بنمود هست و محتشم  ** هست را بنمود بر شکل عدم 
  • بحر را پوشید و کف کرد آشکار  ** باد را پوشید و بنمودت غبار 
  • چون مناره‌ی خاک پیچان در هوا  ** خاک از خود چون برآید بر علا 
  • خاک را بینی به بالا ای علیل  ** باد را نی جز به تعریف دلیل 
  • کف همی‌بینی روانه هر طرف  ** کف بی‌دریا ندارد منصرف  1030
  • کف به حس بینی و دریا از دلیل  ** فکر پنهان آشکارا قال و قیل 
  • نفی را اثبات می‌پنداشتیم  ** دیده‌ی معدوم‌بینی داشتیم 
  • دیده‌ای که اندر نعاسی شد پدید  ** کی تواند جز خیال و نیست دید 
  • لاجرم سرگشته گشتیم از ضلال  ** چون حقیقت شد نهان پیدا خیال 
  • این عدم را چون نشاند اندر نظر  ** چون نهان کرد آن حقیقت از بصر  1035
  • آفرین ای اوستاد سحرباف  ** که نمودی معرضان را درد صاف 
  • ساحران مهتاب پیمایند زود  ** پیش بازرگان و زر گیرند سود 
  • سیم بربایند زین گون پیچ پیچ  ** سیم از کف رفته و کرباس هیچ 
  • این جهان جادوست ما آن تاجریم  ** که ازو مهتاب پیموده خریم 
  • گز کند کرباس پانصد گز شتاب  ** ساحرانه او ز نور ماهتاب  1040
  • چون ستد او سیم عمرت ای رهی  ** سیم شد کرباس نی کیسه تهی 
  • قل اعوذت خواند باید کای احد  ** هین ز نفاثات افغان وز عقد 
  • می‌دمند اندر گره آن ساحرات  ** الغیاث المستغاث از برد و مات 
  • لیک بر خوان از زبان فعل نیز  ** که زبان قول سستست ای عزیز 
  • در زمانه مر ترا سه همره‌اند  ** آن یکی وافی و این دو غدرمند  1045