English    Türkçe    فارسی   

5
1156-1180

  • شرح دارالملک و باغستان و جو  ** پس برو افسوس دارد صد عدو 
  • که چه باز آورد افسانه‌ی کهن  ** کز گزاف و لاف می‌بافد سخن 
  • کهنه ایشانند و پوسیده‌ی ابد  ** ورنه آن دم کهنه را نو می‌کند 
  • مردگان کهنه را جان می‌دهد  ** تاج عقل و نور ایمان می‌دهد 
  • دل مدزد از دلربای روح‌بخش  ** که سوارت می‌کند بر پشت رخش  1160
  • سر مدزد از سر فراز تاج‌ده  ** کو ز پای دل گشاید صد گره 
  • با کی گویم در همه ده زنده کو  ** سوی آب زندگی پوینده کو 
  • تو به یک خواری گریزانی ز عشق  ** تو به جز نامی چه می‌دانی ز عشق 
  • عشق را صد ناز و استکبار هست  ** عشق با صد ناز می‌آید به دست 
  • عشق چون وافیست وافی می‌خرد  ** در حریف بی‌وفا می‌ننگرد  1165
  • چون درختست آدمی و بیخ عهد  ** بیخ را تیمار می‌باید به جهد 
  • عهد فاسد بیخ پوسیده بود  ** وز ثمار و لطف ببریده بود 
  • شاخ و برگ نخل گر چه سبز بود  ** با فساد بیخ سبزی نیست سود 
  • ور ندارد برگ سبز و بیخ هست  ** عاقبت بیرون کند صد برگ دست 
  • تو مشو غره به علمش عهد جو  ** علم چون قشرست و عهدش مغز او  1170
  • در بیان آنک مرد بدکار چون متمکن شود در بدکاری و اثر دولت نیکوکاران ببیند شیطان شود و مانع خیر گردد از حسد هم‌چون شیطان کی خرمن سوخته همه را خرمن سوخته خواهد ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی 
  • وافیان را چون ببینی کرده سود  ** تو چو شیطانی شوی آنجا حسود 
  • هرکرا باشد مزاج و طبع سست  ** او نخواهد هیچ کس را تن‌درست 
  • گر نخواهی رشک ابلیسی بیا  ** از در دعوی به درگاه وفا 
  • چون وفاات نیست باری دم مزن  ** که سخن دعویست اغلب ما و من 
  • این سخن در سینه دخل مغزهاست  ** در خموشی مغز جان را صد نماست  1175
  • چون بیامد در زبان شد خرج مغز  ** خرج کم کن تا بماند مغز نغز 
  • مرد کم گوینده را فکرست زفت  ** قشر گفتن چون فزون شد مغز رفت 
  • پوست افزون بود لاغر بود مغز  ** پوست لاغر شد چو کامل گشت و نغز 
  • بنگر این هر سه ز خامی رسته را  ** جوز را و لوز را و پسته را 
  • هر که او عصیان کند شیطان شود  ** که حسود دولت نیکان شود  1180