English    Türkçe    فارسی   

5
1240-1264

  • تا که ابغض لله آیی پیش حق  ** تا نگیرد بر تو رشک عشق دق  1240
  • تا نخوانی لا و الا الله را  ** در نیابی منهج این راه را 
  • داستان آن عاشق کی با معشوق خود برمی‌شمرد خدمتها و وفاهای خود را و شبهای دراز تتجافی جنوبهم عن المضاجع را و بی‌نوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و می‌گفت کی من جزین خدمت نمی‌دانم اگر خدمت دیگر هست مرا ارشاد کن کی هر چه فرمایی منقادم اگر در آتش رفتن است چون خلیل علیه‌السلام و اگر در دهان نهنگ دریا فتادنست چون یونس علیه‌السلام و اگر هفتاد بار کشته شدن است چون جرجیس علیه‌السلام و اگر از گریه نابینا شدن است چون شعیب علیه‌السلام و وفا و جانبازی انبیا را علیهم‌السلام شمار نیست و جواب گفتن معشوق او را 
  • آن یکی عاشق به پیش یار خود  ** می‌شمرد از خدمت و از کار خود 
  • کز برای تو چنین کردم چنان  ** تیرها خوردم درین رزم و سنان 
  • مال رفت و زور رفت و نام رفت  ** بر من از عشقت بسی ناکام رفت 
  • هیچ صبحم خفته یا خندان نیافت  ** هیچ شامم با سر و سامان نیافت  1245
  • آنچ او نوشیده بود از تلخ و درد  ** او به تفصیلش یکایک می‌شمرد 
  • نه از برای منتی بل می‌نمود  ** بر درستی محبت صد شهود 
  • عاقلان را یک اشارت بس بود  ** عاشقان را تشنگی زان کی رود 
  • می‌کند تکرار گفتن بی‌ملال  ** کی ز اشارت بس کند حوت از زلال 
  • صد سخن می‌گفت زان درد کهن  ** در شکایت که نگفتم یک سخن  1250
  • آتشی بودش نمی‌دانست چیست  ** لیک چون شمع از تف آن می‌گریست 
  • گفت معشوق این همه کردی ولیک  ** گوش بگشا پهن و اندر یاب نیک 
  • کانچ اصل اصل عشقست و ولاست  ** آن نکردی اینچ کردی فرعهاست 
  • گفتش آن عاشق بگو که آن اصل چیست  ** گفت اصلش مردنست ونیستیست 
  • تو همه کردی نمردی زنده‌ای  ** هین بمیر ار یار جان‌بازنده‌ای  1255
  • هم در آن دم شد دراز و جان بداد  ** هم‌چو گل درباخت سر خندان و شاد 
  • ماند آن خنده برو وقف ابد  ** هم‌چو جان و عقل عارف بی‌کبد 
  • نور مه‌آلوده کی گردد ابد  ** گر زند آن نور بر هر نیک و بد 
  • او ز جمله پاک وا گردد به ماه  ** هم‌چو نور عقل و جان سوی اله 
  • وصف پاکی وقف بر نور مه‌است  ** تا بشش گر بر نجاسات ره‌است  1260
  • زان نجاسات ره و آلودگی  ** نور را حاصل نگردد بدرگی 
  • ارجعی بشنود نور آفتاب  ** سوی اصل خویش باز آمد شتاب 
  • نه ز گلحنها برو ننگی بماند  ** نه ز گلشنها برو رنگی بماند 
  • نور دیده و نوردیده بازگشت  ** ماند در سودای او صحرا و دشت 
  • یکی پرسید از عالمی عارفی کی اگر در نماز کسی بگرید به آواز و آه کند و نوحه کند نمازش باطل شود جواب گفت کی نام آن آب دیده است تا آن گرینده چه دیده است اگر شوق خدا دیده است و می‌گرید یا پشیمانی گناهی نمازش تباه نشود بلک کمال گیرد کی لا صلوة الا بحضور القلب و اگر او رنجوری تن یا فراق فرزند دیده است نمازش تباه شود کی اصل نماز ترک تن است و ترک فرزند ابراهیم‌وار کی فرزند را قربان می‌کرد از بهر تکمیل نماز و تن را به آتش نمرود می‌سپرد و امر آمد مصطفی را علیه‌السلام بدین خصال کی فاتبع ملة ابراهیم لقد کانت لکم اسوة حسنة فی‌ابراهیم