English    Türkçe    فارسی   

5
1364-1388

  • چه بزان که آن شهوت او را بز گرفت  ** بز گرفتن گیج را نبود شگفت 
  • میل شهوت کر کند دل را و کور  ** تا نماید خر چو یوسف نار نور  1365
  • ای بسا سرمست نار و نارجو  ** خویشتن را نور مطلق داند او 
  • جز مگر بنده‌ی خدا یا جذب حق  ** با رهش آرد بگرداند ورق 
  • تا بداند که آن خیال ناریه  ** در طریقت نیست الا عاریه 
  • زشتها را خوب بنماید شره  ** نیست چون شهوت بتر ز آفتاب ره 
  • صد هزاران نام خوش را کرد ننگ  ** صد هزاران زیرکان را کرد دنگ  1370
  • چون خری را یوسف مصری نمود  ** یوسفی را چون نماید آن جهود 
  • بر تو سرگین را فسونش شهد کرد  ** شهد را خود چون کند وقت نبرد 
  • شهوت از خوردن بود کم کن ز خور  ** یا نکاحی کن گریزان شو ز شر 
  • چون بخوردی می‌کشد سوی حرم  ** دخل را خرجی بباید لاجرم 
  • پس نکاح آمد چو لاحول و لا  ** تا که دیوت نفکند اندر بلا  1375
  • چون حریص خوردنی زن خواه زود  ** ورنه آمد گربه و دنبه ربود 
  • بار سنگی بر خری که می‌جهد  ** زود بر نه پیش از آن کو بر نهد 
  • فعل آتش را نمی‌دانی تو برد  ** گرد آتش با چنین دانش مگرد 
  • علم دیگ و آتش ار نبود ترا  ** از شرر نه دیگ ماند نه ابا 
  • آب حاضر باید و فرهنگ نیز  ** تا پزد آب دیگ سالم در ازیز  1380
  • چون ندانی دانش آهنگری  ** ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری 
  • در فرو بست آن زن و خر را کشید  ** شادمانه لاجرم کیفر چشید 
  • در میان خانه آوردش کشان  ** خفت اندر زیر آن نر خر ستان 
  • هم بر آن کرسی که دید او از کنیز  ** تا رسد در کام خود آن قحبه نیز 
  • پا بر آورد و خر اندر ویی سپوخت  ** آتشی از کیر خر در وی فروخت  1385
  • خر مدب گشته در خاتون فشرد  ** تا بخایه در زمان خاتون بمرد 
  • بر درید از زخم کیر خر جگر  ** روده‌ها بسکسته شد از همدگر 
  • دم نزد در حال آن زن جان بداد  ** کرسی از یک‌سو زن از یک‌سو فتاد