English    Türkçe    فارسی   

5
1408-1432

  • تا خوری دانه نیفتی تو به دام  ** این کند علم و قناعت والسلام 
  • نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم  ** جاهلان محروم مانده در ندم 
  • چون در افتد در گلوشان حبل دام  ** دانه خوردن گشت بر جمله حرام  1410
  • مرغ اندر دام دانه کی خورد  ** دانه چون زهرست در دام ار چرد 
  • مرغ غافل می‌خورد دانه ز دام  ** هم‌چو اندر دام دنیا این عوام 
  • باز مرغان خبیر هوشمند  ** کرده‌اند از دانه خود را خشک‌بند 
  • که اندرون دام دانه زهرباست  ** کور آن مرغی که در فخ دانه خواست 
  • صاحب دام ابلهان را سر برید  ** وآن ظریفان را به مجلسها کشید  1415
  • که از آنها گوشت می‌آید به کار  ** وز ظریفان بانگ و ناله‌ی زیر و زار 
  • پس کنیزک آمد از اشکاف در  ** دید خاتون را به مرده زیر خر 
  • گفت ای خاتون احمق این چه بود  ** گر ترا استاد خود نقشی نمود 
  • ظاهرش دیدی سرش از تو نهان  ** اوستا ناگشته بگشادی دکان 
  • کیر دیدی هم‌چو شهد و چون خبیص  ** آن کدو را چون ندیدی ای حریص  1420
  • یا چون مستغرق شدی در عشق خر  ** آن کدو پنهان بماندت از نظر 
  • ظاهر صنعت بدیدی زوستاد  ** اوستادی برگرفتی شاد شاد 
  • ای بسا زراق گول بی‌وقوف  ** از ره مردان ندیده غیر صوف 
  • ای بسا شوخان ز اندک احتراف  ** از شهان ناموخته جز گفت و لاف 
  • هر یکی در کف عصا که موسی‌ام  ** می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام  1425
  • آه از آن روزی که صدق صادقان  ** باز خواهد از تو سنگ امتحان 
  • آخر از استاد باقی را بپرس  ** یا حریصان جمله کورانند و خرس 
  • جمله جستی باز ماندی از همه  ** صید گرگانند این ابله رمه 
  • صورتی بنشینده گشتی ترجمان  ** بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان 
  • تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حق‌الف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینه‌ای پیش مرید هم‌چو طوطی دارد و از پس آینه تلقین می‌کند لا تحرک به لسانک ان هو الا وحی یوحی اینست ابتدای مسله‌ی بی‌منتهی چنانک منقار جنبانیدن طوطی اندرون آینه کی خیالش می‌خوانی بی‌اختیار و تصرف اوست عکس خواندن طوطی برونی کی متعلمست نه عکس آن معلم کی پس آینه است و لیکن خواندن طوطی برونی تصرف آن معلم است پس این مثال آمد نه مثل 
  • طوطیی در آینه می‌بیند او  ** عکس خود را پیش او آورده رو  1430
  • در پس آیینه آن استا نهان  ** حرف می‌گوید ادیب خوش‌زبان 
  • طوطیک پنداشته کین گفت پست  ** گفتن طوطیست که اندر آینه‌ست