English    Türkçe    فارسی   

5
1428-1452

  • جمله جستی باز ماندی از همه  ** صید گرگانند این ابله رمه 
  • صورتی بنشینده گشتی ترجمان  ** بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان 
  • تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حق‌الف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینه‌ای پیش مرید هم‌چو طوطی دارد و از پس آینه تلقین می‌کند لا تحرک به لسانک ان هو الا وحی یوحی اینست ابتدای مسله‌ی بی‌منتهی چنانک منقار جنبانیدن طوطی اندرون آینه کی خیالش می‌خوانی بی‌اختیار و تصرف اوست عکس خواندن طوطی برونی کی متعلمست نه عکس آن معلم کی پس آینه است و لیکن خواندن طوطی برونی تصرف آن معلم است پس این مثال آمد نه مثل 
  • طوطیی در آینه می‌بیند او  ** عکس خود را پیش او آورده رو  1430
  • در پس آیینه آن استا نهان  ** حرف می‌گوید ادیب خوش‌زبان 
  • طوطیک پنداشته کین گفت پست  ** گفتن طوطیست که اندر آینه‌ست 
  • پس ز جنس خویش آموز سخن  ** بی‌خبر از مکر آن گرگ کهن 
  • از پس آیینه می‌آموزدش  ** ورنه ناموزد جز از جنس خودش 
  • گفت را آموخت زان مرد هنر  ** لیک از معنی و سرش بی‌خبر  1435
  • از بشر بگرفت منطق یک به یک  ** از بشر جز این چه داند طوطیک 
  • هم‌چنان در آینه‌ی جسم ولی  ** خویش را بیند مردی ممتلی 
  • از پس آیینه عقل کل را  ** کی ببیند وقت گفت و ماجرا 
  • او گمان دارد که می‌گوید بشر  ** وان گر سرست و او زان بی‌خبر 
  • حرف آموزد ولی سر قدیم  ** او نداند طوطی است او نی ندیم  1440
  • هم صفیر مرغ آموزند خلق  ** کین سخن کار دهان افتاد و حلق 
  • لیک از معنی مرغان بی‌خبر  ** جز سلیمان قرانی خوش‌نظر 
  • حرف درویشان بسی آموختند  ** منبر و محفل بدان افروختند 
  • یا به جز آن حرفشان روزی نبود  ** یا در آخر رحمت آمد ره نمود 
  • صاحب‌دلی دید سگ حامله در شکم آن سگ‌بچگان بانگ می‌کردند در تعجب ماند کی حکمت بانگ سگ پاسبانیست بانگ در اندرون شکم مادر پاسبانی نیست و نیز بانگ جهت یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آنجا هیچ این فایده‌ها نیست چون به خویش آمد با حضرت مناجات کرد و ما یعلم تاویله الا الله جواب آمد کی آن صورت حال قومیست از حجاب بیرون نیامده و چشم دل باز ناشده دعوی بصیرت کنند و مقالات گویند از آن نی ایشان را قوتی و یاریی رسد و نه مستمعان را هدایتی و رشدی 
  • آن یکی می‌دید خواب اندر چله  ** در رهی ماده سگی بد حامله  1445
  • ناگهان آواز سگ‌بچگان شنید  ** سگ‌بچه اندر شکم بد ناپدید 
  • بس عجب آمد ورا آن بانگها  ** سگ‌بچه اندر شکم چون زد ندا 
  • سگ‌بچه اندر شکم ناله کنان  ** هیچ‌کس دیدست این اندر جهان 
  • چون بجست از واقعه آمد به خویش  ** حیرت او دم به دم می‌گشت بیش 
  • در چله کس نی که گردد عقده حل  ** جز که درگاه خدا عز و جل  1450
  • گفت یا رب زین شکال و گفت و گو  ** در چله وا مانده‌ام از ذکر تو 
  • پر من بگشای تا پران شوم  ** در حدیقه‌ی ذکر و سیبستان شوم