English    Türkçe    فارسی   

5
1452-1476

  • پر من بگشای تا پران شوم  ** در حدیقه‌ی ذکر و سیبستان شوم 
  • آمدش آواز هاتف در زمان  ** که آن مثالی دان ز لاف جاهلان 
  • کز حجاب و پرده بیرون نامده  ** چشم بسته بیهده گویان شده 
  • بانگ سگ اندر شکم باشد زیان  ** نه شکارانگیز و نه شب پاسبان  1455
  • گرگ نادیده که منع او بود  ** دزد نادیده که دفع او شود 
  • از حریصی وز هوای سروری  ** در نظر کند و بلافیدن جری 
  • از هوای مشتری و گرم‌دار  ** بی بصیرت پا نهاده در فشار 
  • ماه نادیده نشانها می‌دهد  ** روستایی را بدان کژ می‌نهد 
  • از برای مشتری در وصف ماه  ** صد نشان نادیده گوید بهر جاه  1460
  • مشتری کو سود دارد خود یکیست  ** لیک ایشان را درو ریب و شکیست 
  • از هوای مشتری بی‌شکوه  ** مشتری را باد دادند این گروه 
  • مشتری ماست الله اشتری  ** از غم هر مشتری هین برتر آ 
  • مشتریی جو که جویان توست  ** عالم آغاز و پایان توست 
  • هین مکش هر مشتری را تو به دست  ** عشق‌بازی با دو معشوقه بدست  1465
  • زو نیابی سود و مایه گر خرد  ** نبودش خود قیمت عقل و خرد 
  • نیست او را خود بهای نیم نعل  ** تو برو عرضه کنی یاقوت و لعل 
  • حرص کورت کرد و محرومت کند  ** دیو هم‌چون خویش مرجومت کند 
  • هم‌چنانک اصحاب فیل و قوم لوط  ** کردشان مرجوم چون خود آن سخوط 
  • مشتری را صابران در یافتند  ** چون سوی هر مشتری نشتافتند  1470
  • آنک گردانید رو زان مشتری  ** بخت و اقبال و بقا شد زو بری 
  • ماند حسرت بر حریصان تا ابد  ** هم‌چو حال اهل ضروان در حسد 
  • قصه‌ی اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان کی پدر ما از سلیمی اغلب دخل باغ را به مسکینان می‌داد چون انگور بودی عشر دادی و چون مویز و دوشاب شدی عشر دادی و چون حلوا و پالوده کردی عشر دادی و از قصیل عشر دادی و چون در خرمن می‌کوفتی از کفه‌ی آمیخته عشر دادی و چون گندم از کاه جدا شدی عشر دادی و چون آرد کردی عشر دادی و چون خمیر کردی عشر دادی و چون نان کردی عشر دادی لاجرم حق تعالی در آن باغ و کشت برکتی نهاده بود کی همه اصحاب باغها محتاج او بدندی هم به میوه و هم به سیم و او محتاج هیچ کس نی ازیشان فرزندانشان خرج عشر می‌دیدند منکر و آن برکت را نمی‌دیدند هم‌چون آن زن بدبخت که کدو را ندید و خر را دید 
  • بود مردی صالحی ربانیی  ** عقل کامل داشت و پایان دانیی 
  • در ده ضروان به نزدیک یمن  ** شهره اندر صدقه و خلق حسن 
  • کعبه‌ی درویش بودی کوی او  ** آمدندی مستمندان سوی او  1475
  • هم ز خوشه عشر دادی بی‌ریا  ** هم ز گندم چون شدی از که جدا