English    Türkçe    فارسی   

5
1529-1553

  • باز سلطان عزیزی کامیار  ** ننگ باشد که کند کبکش شکار 
  • بس وصیت کرد و تخم وعظ کاشت  ** چون زمین‌شان شوره بد سودی نداشت  1530
  • گرچه ناصح را بود صد داعیه  ** پند را اذنی بباید واعیه 
  • تو به صد تلطیف پندش می‌دهی  ** او ز پندت می‌کند پهلو تهی 
  • یک کس نامستمع ز استیز و رد  ** صد کس گوینده را عاجز کند 
  • ز انبیا ناصح‌تر و خوش لهجه‌تر  ** کی بود کی گرفت دمشان در حجر 
  • زانچ کوه و سنگ درکار آمدند  ** می‌نشد بدبخت را بگشاده بند  1535
  • آنچنان دلها که بدشان ما و من  ** نعتشان شدت بل اشد قسوة 
  • بیان آنک عطای حق و قدرت موقوف قابلیت نیست هم‌چون داد خلقان کی آن را قابلیت باید زیرا عطا قدیم است و قابلیت حادث عطا صفت حق است و قابلیت صفت مخلوق و قدیم موقوف حادث نباشد و اگر نه حدوث محال باشد 
  • چاره‌ی آن دل عطای مبدلیست  ** داد او را قابلیت شرط نیست 
  • بلک شرط قابلیت داد اوست  ** داد لب و قابلیت هست پوست 
  • اینک موسی را عصا ثعبان شود  ** هم‌چو خورشیدی کفش رخشان شود 
  • صد هزاران معجزات انبیا  ** که آن نگنجد در ضمیر و عقل ما  1540
  • نیست از اسباب تصریف خداست  ** نیستها را قابلیت از کجاست 
  • قابلی گر شرط فعل حق بدی  ** هیچ معدومی به هستی نامدی 
  • سنتی بنهاد و اسباب و طرق  ** طالبان را زیر این ازرق تتق 
  • بیشتر احوال بر سنت رود  ** گاه قدرت خارق سنت شود 
  • سنت و عادت نهاده با مزه  ** باز کرده خرق عادت معجزه  1545
  • بی‌سبب گر عز به ما موصول نیست  ** قدرت از عزل سبب معزول نیست 
  • ای گرفتار سبب بیرون مپر  ** لیک عزل آن مسبب ظن مبر 
  • هر چه خواهد آن مسبب آورد  ** قدرت مطلق سببها بر درد 
  • لیک اغلب بر سبب راند نفاذ  ** تا بداند طالبی جستن مراد 
  • چون سبب نبود چه ره جوید مرید  ** پس سبب در راه می‌باید بدید  1550
  • این سببها بر نظرها پرده‌هاست  ** که نه هر دیدار صنعش را سزاست 
  • دیده‌ای باید سبب سوراخ کن  ** تا حجب را بر کند از بیخ و بن 
  • تا مسبب بیند اندر لامکان  ** هرزه داند جهد و اکساب و دکان