English    Türkçe    فارسی   

5
1563-1587

  • بهر آن لطفی که حقت بر گزید  ** کرد بر تو علم لوح کل پدید 
  • تا ملایک را معلم آمدی  ** دایما با حق مکلم آمدی 
  • که سفیر انبیا خواهی بدن  ** تو حیات جان وحیی نی بدن  1565
  • بر سرافیلت فضیلت بود از آن  ** کو حیات تن بود تو آن جان 
  • بانگ صورش نشات تن‌ها بود  ** نفخ تو نشو دل یکتا بود 
  • جان جان تن حیات دل بود  ** پس ز دادش داد تو فاضل بود 
  • باز میکائیل رزق تن دهد  ** سعی تو رزق دل روشن دهد 
  • او بداد کیل پر کردست ذیل  ** داد رزق تو نمی‌گنجد به کیل  1570
  • هم ز عزرائیل با قهر و عطب  ** تو بهی چون سبق رحمت بر غضب 
  • حامل عرش این چهارند و تو شاه  ** بهترین هر چهاری ز انتباه 
  • روز محشر هشت بینی حاملانش  ** هم تو باشی افضل هشت آن زمانش 
  • هم‌چنین برمی‌شمرد و می‌گریست  ** بوی می‌برد او کزین مقصود چیست 
  • معدن شرم و حیا بد جبرئیل  ** بست آن سوگندها بر وی سبیل  1575
  • بس که لابه کردش و سوگند داد  ** بازگشت و گفت یا رب العباد 
  • که نبودم من به کارت سرسری  ** لیک زانچ رفت تو داناتری 
  • گفت نامی که ز هولش ای بصیر  ** هفت گردون باز ماند از مسیر 
  • شرمم آمد گشتم از نامت خجل  ** ورنه آسانست نقل مشت گل 
  • که تو زوری داده‌ای املاک را  ** که بدرانند این افلاک را  1580
  • فرستادن میکائیل را علیه‌السلام به قبض حفنه‌ای خاک از زمین جهت ترکیب ترتیب جسم مبارک ابوالبشر خلیفة الحق مسجود الملک و معلمهم آدم علیه‌السلام 
  • گفت میکائیل را تو رو به زیر  ** مشت خاکی در ربا از وی چو شیر 
  • چونک میکائیل شد تا خاکدان  ** دست کرد او تا که برباید از آن 
  • خاک لرزید و درآمد در گریز  ** گشت او لابه‌کنان و اشک‌ریز 
  • سینه سوزان لابه کرد و اجتهاد  ** با سرشک پر ز خون سوگند داد 
  • که به یزدان لطیف بی‌ندید  ** که بکردت حامل عرش مجید  1585
  • کیل ارزاق جهان را مشرفی  ** تشنگان فضل را تو مغرفی 
  • زانک میکائیل از کیل اشتقاق  ** دارد و کیال شد در ارتزاق