English    Türkçe    فارسی   

5
1577-1601

  • که نبودم من به کارت سرسری  ** لیک زانچ رفت تو داناتری 
  • گفت نامی که ز هولش ای بصیر  ** هفت گردون باز ماند از مسیر 
  • شرمم آمد گشتم از نامت خجل  ** ورنه آسانست نقل مشت گل 
  • که تو زوری داده‌ای املاک را  ** که بدرانند این افلاک را  1580
  • فرستادن میکائیل را علیه‌السلام به قبض حفنه‌ای خاک از زمین جهت ترکیب ترتیب جسم مبارک ابوالبشر خلیفة الحق مسجود الملک و معلمهم آدم علیه‌السلام 
  • گفت میکائیل را تو رو به زیر  ** مشت خاکی در ربا از وی چو شیر 
  • چونک میکائیل شد تا خاکدان  ** دست کرد او تا که برباید از آن 
  • خاک لرزید و درآمد در گریز  ** گشت او لابه‌کنان و اشک‌ریز 
  • سینه سوزان لابه کرد و اجتهاد  ** با سرشک پر ز خون سوگند داد 
  • که به یزدان لطیف بی‌ندید  ** که بکردت حامل عرش مجید  1585
  • کیل ارزاق جهان را مشرفی  ** تشنگان فضل را تو مغرفی 
  • زانک میکائیل از کیل اشتقاق  ** دارد و کیال شد در ارتزاق 
  • که امانم ده مرا آزاد کن  ** بین که خون‌آلود می‌گویم سخن 
  • معدن رحم اله آمد ملک  ** گفت چون ریزم بر آن ریش این نمک 
  • هم‌چنانک معدن قهرست دیو  ** که برآورد از نبی آدم غریو  1590
  • سبق رحمت بر غضب هست ای فتا  ** لطف غالب بود در وصف خدا 
  • بندگان دارند لابد خوی او  ** مشکهاشان پر ز آب جوی او 
  • آن رسول حق قلاوز سلوک  ** گفت الناس علی دین الملوک 
  • رفت میکائیل سوی رب دین  ** خالی از مقصود دست و آستین 
  • گفت ای دانای سر و شاه فرد  ** خاک از زاری و گریه بسته کرد  1595
  • آب دیده پیش تو با قدر بود  ** من نتانستم که آرم ناشنود 
  • آه و زاری پیش تو بس قدر داشت  ** من نتانستم حقوق آن گذاشت 
  • پیش تو بس قدر دارد چشم تر  ** من چگونه گشتمی استیزه‌گر 
  • دعوت زاریست روزی پنج بار  ** بنده را که در نماز آ و بزار 
  • نعره‌ی مذن که حیا عل فلاح  ** وآن فلاح این زاری است و اقتراح  1600
  • آن که خواهی کز غمش خسته کنی  ** راه زاری بر دلش بسته کنی