English    Türkçe    فارسی   

5
16-40

  • گر چه عاجز آمد این عقل از بیان  ** عاجزانه جنبشی باید در آن 
  • ان شیا کله لا یدرک  ** اعلموا ان کله لا یترک 
  • گر نتانی خورد طوفان سحاب  ** کی توان کردن بترک خورد آب 
  • راز را گر می‌نیاری در میان  ** درکها را تازه کن از قشر آن 
  • نطقها نسبت به تو قشرست لیک  ** پیش دیگر فهمها مغزست نیک  20
  • آسمان نسبت به عرش آمد فرود  ** ورنه بس عالیست سوی خاک‌تود 
  • من بگویم وصف تو تا ره برند  ** پیش از آن کز فوت آن حسرت خورند 
  • نور حقی و به حق جذاب جان  ** خلق در ظلمات وهم‌اند و گمان 
  • شرط تعظیمست تا این نور خوش  ** گردد این بی‌دیدگان را سرمه‌کش 
  • نور یابد مستعد تیزگوش  ** کو نباشد عاشق ظلمت چو موش  25
  • سست‌چشمانی که شب جولان کنند  ** کی طواف مشعله‌ی ایمان کنند 
  • نکته‌های مشکل باریک شد  ** بند طبعی که ز دین تاریک شد 
  • تا بر آراید هنر را تار و پود  ** چشم در خورشید نتواند گشود 
  • هم‌چو نخلی برنیارد شاخها  ** کرده موشانه زمین سوراخها 
  • چار وصفست این بشر را دل‌فشار  ** چارمیخ عقل گشته این چهار  30
  • تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک 
  • تو خلیل وقتی ای خورشیدهش  ** این چهار اطیار ره‌زن را بکش 
  • زانک هر مرغی ازینها زاغ‌وش  ** هست عقل عاقلان را دیده‌کش 
  • چار وصف تن چو مرغان خلیل  ** بسمل ایشان دهد جان را سبیل 
  • ای خلیل اندر خلاص نیک و بد  ** سر ببرشان تا رهد پاها ز سد 
  • کل توی و جملگان اجزای تو  ** بر گشا که هست پاشان پای تو  35
  • از تو عالم روح زاری می‌شود  ** پشت صد لشکر سواری می‌شود 
  • زانک این تن شد مقام چار خو  ** نامشان شد چار مرغ فتنه‌جو 
  • خلق را گر زندگی خواهی ابد  ** سر ببر زین چار مرغ شوم بد 
  • بازشان زنده کن از نوعی دگر  ** که نباشد بعد از آن زیشان ضرر 
  • چار مرغ معنوی راه‌زن  ** کرده‌اند اندر دل خلقان وطن  40