English    Türkçe    فارسی   

5
2018-2042

  • ترسم ای فصاد گر فصدم کنی  ** نیش را ناگاه بر لیلی زنی 
  • داند آن عقلی که او دل‌روشنیست  ** در میان لیلی و من فرق نیست 
  • معشوقی از عاشق پرسید کی خود را دوست‌تر داری یا مرا گفت من از خود مرده‌ام و به تو زنده‌ام از خود و از صفات خود نیست شده‌ام و به تو هست شده‌ام علم خود را فراموش کرده‌ام و از علم تو عالم شده‌ام قدرت خود را از یاد داده‌ام و از قدرت تو قادر شده‌ام اگر خود را دوست دارم ترا دوست داشته باشم و اگر ترا دوست دارم خود را دوست داشته باشم هر که را آینه‌ی یقین باشد گرچه خود بین خدای بین باشد اخرج به صفاتی الی خلقی من رآک رآنی و من قصدک قصدنی و علی هذا 
  • گفت معشوقی به عاشق ز امتحان  ** در صبوحی کای فلان ابن الفلان  2020
  • مر مرا تو دوست‌تر داری عجب  ** یا که خود را راست گو یا ذا الکرب 
  • گفت من در تو چنان فانی شدم  ** که پرم از تتو ز ساران تا قدم 
  • بر من از هستی من جز نام نیست  ** در وجودم جز تو ای خوش‌کام نیست 
  • زان سبب فانی شدم من این چنین  ** هم‌چو سرکه در تو بحر انگبین 
  • هم‌چو سنگی کو شود کل لعل ناب  ** پر شود او از صفات آفتاب  2025
  • وصف آن سنگی نماند اندرو  ** پر شود از وصف خور او پشت و رو 
  • بعد از آن گر دوست دارد خویش را  ** دوستی خور بود آن ای فتا 
  • ور که خود را دوست دارد ای بجان  ** دوستی خویش باشد بی‌گمان 
  • خواه خود را دوست دارد لعل ناب  ** خواه تا او دوست دارد آفتاب 
  • اندرین دو دوستی خود فرق نیست  ** هر دو جانب جز ضیای شرق نیست  2030
  • تا نشد او لعل خود را دشمنست  ** زانک یک من نیست آنجا دو منست 
  • زانک ظلمانیست سنگ و روزکور  ** هست ظلمانی حقیقت ضد نور 
  • خویشتن را دوست دارد کافرست  ** زانک او مناع شمس اکبرست 
  • پس نشاید که بگوید سنگ انا  ** او همه تاریکیست و در فنا 
  • گفت فرعونی انا الحق گشت پست  ** گفت منصوری اناالحق و برست  2035
  • آن انا را لعنة الله در عقب  ** وین انا را رحمةالله ای محب 
  • زانک او سنگ سیه بد این عقیق  ** آن عدوی نور بود و این عشیق 
  • این انا هو بود در سر ای فضول  ** ز اتحاد نور نه از رای حلول 
  • جهد کن تا سنگیت کمتر شود  ** تا به لعلی سنگ تو انور شود 
  • صبر کن اندر جهاد و در عنا  ** دم به دم می‌بین بقا اندر فنا  2040
  • وصف سنگی هر زمان کم می‌شود  ** وصف لعلی در تو محکم می‌شود 
  • وصف هستی می‌رود از پیکرت  ** وصف مستی می‌فزاید در سرت