English    Türkçe    فارسی   

5
2519-2543

  • گوش را بر بند و افسونها مخور  ** جز فسون آن ولی دادگر 
  • آن فسون خوشتر از حلوای او  ** آنک صد حلواست خاک پای او  2520
  • خنبهای خسروانی پر ز می  ** مایه برده از می لبهای وی 
  • عاشق می باشد آن جان بعید  ** کو می لبهای لعلش را ندید 
  • آب شیرین چون نبیند مرغ کور  ** چون نگردد گرد چشمه‌ی آب شور 
  • موسی جان سینه را سینا کند  ** طوطیان کور را بینا کند 
  • خسرو شیرین جان نوبت زدست  ** لاجرم در شهر قند ارزان شدست  2525
  • یوسفان غیب لشکر می‌کشند  ** تنگهای قند و شکر می‌کشند 
  • اشتران مصر را رو سوی ما  ** بشنوید ای طوطیان بانگ درا 
  • شهر ما فردا پر از شکر شود  ** شکر ارزانست ارزان‌تر شود 
  • در شکر غلطید ای حلواییان  ** هم‌چو طوطی کوری صفراییان 
  • نیشکر کوبید کار اینست و بس  ** جان بر افشانید یار اینست و بس  2530
  • یک ترش در شهر ما اکنون نماند ** چونکه شیرین خسروان را بر نشاند
  • نقل بر نقلست و می بر می هلا  ** بر مناره رو بزن بانگ صلا 
  • سرکه‌ی نه ساله شیرین می‌شود  ** سنگ و مرمر لعل و زرین می‌شود 
  • آفتاب اندر فلک دستک‌زنان  ** ذره‌ها چون عاشقان بازی‌کنان 
  • چشمها مخمور شد از سبزه‌زار  ** گل شکوفه می‌کند بر شاخسار  2535
  • چشم دولت سحر مطلق می‌کند  ** روح شد منصور انا الحق می‌زند 
  • گر خری را می‌برد روبه ز سر  ** گو ببر تو خر مباش و غم مخور 
  • حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانه‌ای انداخت رخها زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر می‌گیرند به سخره گفت مبارک خر می‌گیرند تو خر نیستی چه می‌ترسی گفت خر به جد می‌گیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند 
  • آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت  ** زرد رو و لب کبود و رنگ ریخت 
  • صاحب خانه بگفتش خیر هست  ** که همی لرزد ترا چون پیر دست 
  • واقعه چونست چون بگریختی  ** رنگ رخساره چنین چون ریختی  2540
  • گفت بهر سخره‌ی شاه حرون  ** خر همی‌گیرند امروز از برون 
  • گفت می‌گیرند کو خر جان عم  ** چون نه‌ای خر رو ترا زین چیست غم 
  • گفت بس جدند و گرم اندر گرفت  ** گر خرم گیرند هم نبود شگفت