English    Türkçe    فارسی   

5
2575-2599

  • منت بسیار دارم از تو من  ** جهد کن باشد بیاری‌اش به فن  2575
  • گفت آری گر خدا یاری دهد  ** بر دل او از عمی مهری نهد 
  • پس فراموشش شود هولی که دید  ** از خری او نباشد این بعید 
  • لیک چون آرم من او را بر متاز  ** تا ببادش ندهی از تعجیل باز 
  • گفت آری تجربه کردم که من  ** سخت رنجورم مخلخل گشته تن 
  • تا به نزدیکم نیاید خر تمام  ** من نجنبم خفته باشم در قوام  2580
  • رفت روبه گفت ای شه همتی  ** تا بپوشد عقل او را غفلتی 
  • توبه‌ها کردست خر با کردگار  ** که نگردد غره‌ی هر نابکار 
  • توبه‌هااش را به فن بر هم زنیم  ** ما عدوی عقل و عهد روشنیم 
  • کله‌ی خر گوی فرزندان ماست  ** فکرتش بازیچه‌ی دستان ماست 
  • عقل که آن باشد ز دوران زحل  ** پیش عقل کل ندارد آن محل  2585
  • از عطارد وز زحل دانا شد او  ** ما ز داد کردگار لطف‌خو 
  • علم الانسان خم طغرای ماست  ** علم عند الله مقصدهای ماست 
  • تربیه‌ی آن آفتاب روشنیم  ** ربی الاعلی از آن رو می‌زنیم 
  • تجربه گر دارد او با این همه  ** بشکند صد تجربه زین دمدمه 
  • بوک توبه بشکند آن سست‌خو  ** در رسد شومی اشکستن درو  2590
  • در بیان آنک نقض عهد و توبه موجب بلا بود بلک موجب مسخ است چنانک در حق اصحاب سبت و در حق اصحاب مایده‌ی عیسی و جعل منهم القردة و الخنازیر و اندرین امت مسخ دل باشد و به قیامت تن را صورت دل دهند نعوذ بالله 
  • نقض میثاق و شکست توبه‌ها  ** موجب لعنت شود در انتها 
  • نقض توبه و عهد آن اصحاب سبت  ** موجب مسخ آمد و اهلاک و مقت 
  • پس خدا آن قوم را بوزینه کرد  ** چونک عهد حق شکستند از نبرد 
  • اندرین امت نبد مسخ بدن  ** لیک مسخ دل بود ای بوالفطن 
  • چون دل بوزینه گردد آن دلش  ** از دل بوزینه شد خوار آن گلش  2595
  • گر هنر بودی دلش را ز اختبار  ** خوار کی بودی ز صورت آن حمار 
  • آن سگ اصحاب خوش بد سیرتش  ** هیچ بودش منقصت زان صورتش 
  • مسخ ظاهر بود اهل سبت را  ** تا ببیند خلق ظاهر کبت را 
  • از ره سر صد هزاران دگر  ** گشته از توبه شکستن خوک و خر 
  • دوم بار آمدن روبه بر این خر گریخته تا باز بفریبدش