English    Türkçe    فارسی   

5
2600-2624

  • پس بیامد زود روبه سوی خر  ** گفت خر از چون تو یاری الحذر  2600
  • ناجوامردا چه کردم من ترا  ** که به پیش اژدها بردی مرا 
  • موجب کین تو با جانم چه بود  ** غیر خبث جوهر تو ای عنود 
  • هم‌چو کزدم کو گزد پای فتی  ** نارسیده از وی او را زحمتی 
  • یا چو دیوی کو عدوی جان ماست  ** نارسیده زحمتش از ما و کاست 
  • بلک طبعا خصم جان آدمیست  ** از هلاک آدمی در خرمیست  2605
  • از پی هر آدمی او نسکلد  ** خو و طبع زشت خود او کی هلد 
  • زانک خبث ذات او بی‌موجبی  ** هست سوی ظلم و عدوان جاذبی 
  • هر زمان خواند ترا تا خرگهی  ** که در اندازد ترا اندر چهی 
  • که فلان جا حوض آبست و عیون  ** تا در اندازد به حوضت سرنگون 
  • آدمی را با همه وحی و نظر  ** اندر افکند آن لعین در شور و شر  2610
  • بی‌گناهی بی‌گزند سابقی  ** که رسد او را ز آدم ناحقی 
  • گفت روبه آن طلسم سحر بود  ** که ترا در چشم آن شیری نمود 
  • ورنه من از تو به تن مسکین‌ترم  ** که شب و روز اندر آنجا می‌چرم 
  • گرنه زان گونه طلسمی ساختی  ** هر شکم‌خواری بدانجا تاختی 
  • یک جهان بی‌نوا پر پیل و ارج  ** بی‌طلسمی کی بماندی سبز مرج  2615
  • من ترا خود خواستم گفتن به درس  ** که چنان هولی اگر بینی مترس 
  • لیک رفت از یاد علم آموزیت  ** که بدم مستغرق دلسوزیت 
  • دیدمت در جوع کلب و بی‌نوا  ** می‌شتابیدم که آیی تا دوا 
  • ورنه با تو گفتمی شرح طلسم  ** که آن خیالی می‌نماید نیست جسم 
  • جواب گفتن خر روباه را 
  • گفت رو رو هین ز پیشم ای عدو  ** تا نبینم روی تو ای زشت‌رو  2620
  • آن خدایی که ترا بدبخت کرد  ** روی زشتت را کریه و سخت کرد 
  • با کدامین روی می‌آیی به من  ** این چنین سغری ندارد کرگدن 
  • رفته‌ای در خون جانم آشکار  ** که ترا من ره‌برم تا مرغزار 
  • تا بدیدم روی عزرائیل را  ** باز آوردی فن و تسویل را