English    Türkçe    فارسی   

5
2648-2672

  • عالم وهم و خیال طمع و بیم  ** هست ره‌رو را یکی سدی عظیم 
  • نقشهای این خیال نقش‌بند  ** چون خلیلی را که که بد شد گزند 
  • گفت هذا ربی ابراهیم راد  ** چونک اندر عالم وهم اوفتاد  2650
  • ذکر کوکب را چنین تاویل گفت  ** آن کسی که گوهر تاویل سفت 
  • عالم وهم و خیال چشم‌بند  ** آنچنان که را ز جای خویش کند 
  • تا که هذا ربی آمد قال او  ** خربط و خر را چه باشد حال او 
  • غرق گشته عقلهای چون جبال  ** در بحار وهم و گرداب خیال 
  • کوهها را هست زین طوفان فضوح  ** کو امانی جز که در کشتی نوح  2655
  • زین خیال ره‌زن راه یقین  ** گشت هفتاد و دو ملت اهل دین 
  • مرد ایقان رست از وهم و خیال  ** موی ابرو را نمی‌گوید هلال 
  • وآنک نور عمرش نبود سند  ** موی ابروی کژی راهش زند 
  • صد هزاران کشتی با هول و سهم  ** تخته تخته گشته در دریای وهم 
  • کمترین فرعون چست فیلسوف  ** ماه او در برج وهمی در خسوف  2660
  • کس نداند روسپی‌زن کیست آن  ** وانک داند نیستش بر خود گمان 
  • چون ترا وهم تو دارد خیره‌سر  ** از چه گردی گرد وهم آن دگر 
  • عاجزم من از منی خویشتن  ** چه نشستی پر منی تو پیش من 
  • بی‌من و مایی همی‌جویم به جان  ** تا شوم من گوی آن خوش صولجان 
  • هر که بی‌من شد همه من‌ها خود اوست  ** دوست جمله شد چو خود را نیست دوست  2665
  • آینه بی‌نقش شد یابد بها  ** زانک شد حاکی جمله نقشها 
  • حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی قدس الله سره 
  • زاهدی در غزنی از دانش مزی  ** بد محمد نام و کفیت سررزی 
  • بود افطارش سر رز هر شبی  ** هفت سال او دایم اندر مطلبی 
  • بس عجایب دید از شاه وجود  ** لیک مقصودش جمال شاه بود 
  • بر سر که رفت آن از خویش سیر  ** گفت بنما یا فتادم من به زیر  2670
  • گفت نامد مهلت آن مکرمت  ** ور فرو افتی نمیری نکشمت 
  • او فرو افکند خود را از وداد  ** در میان عمق آبی اوفتاد