English    Türkçe    فارسی   

5
2681-2705

  • مدتی از اغنیا زر می‌ستان  ** پس به درویشان مسکین می‌رسان 
  • خدمتت اینست تا یک چند گاه  ** گفت سمعا طاعة ای جان‌پناه 
  • بس سال و بس جواب و ماجرا  ** بد میان زاهد و رب الوری 
  • که زمین و آسمان پر نور شد  ** در مقالات آن همه مذکور شد 
  • لیک کوته کردم آن گفتار را  ** تا ننوشد هر خسی اسرار را  2685
  • آمدن شیخ بعد از چندین سال از بیابان به شهر غزنین و زنبیل گردانیدن به اشارت غیبی و تفرقه کردن آنچ جمع آید بر فقرا هر که را جان عز لبیکست نامه بر نامه پیک بر پیکست چنانک روزن خانه باز باشد آفتاب و ماهتاب و باران و نامه و غیره منقطع نباشد 
  • رو به شهر آورد آن فرمان‌پذیر  ** شهر غزنین گشت از رویش منیر 
  • از فرح خلقی به استقبال رفت  ** او در آمد از ره دزدیده تفت 
  • جمله اعیان و مهان بر خاستند  ** قصرها از بهر او آراستند 
  • گفت من از خودنمایی نامدم  ** جز به خواری و گدایی نامدم 
  • نیستم در عزم قال و قیل من  ** در به در گردم به کف زنبیل من  2690
  • بنده فرمانم که امرست از خدا  ** که گدا باشم گدا باشم گدا 
  • در گدایی لفظ نادر ناورم  ** جز طریق خس گدایان نسپرم 
  • تا شوم غرقه‌ی مذلت من تمام  ** تا سقطها بشنوم از خاص و عام 
  • امر حق جانست و من آن را تبع  ** او طمع فرمود ذل من طمع 
  • چون طمع خواهد ز من سلطان دین  ** خاک بر فرق قناعت بعد ازین  2695
  • او مذلت خواست کی عزت تنم  ** او گدایی خواست کی میری کنم 
  • بعد ازین کد و مذلت جان من  ** بیست عباس‌اند در انبان من 
  • شیخ بر می‌گشت زنبیلی به دست  ** شیء لله خواجه توفیقیت هست 
  • برتر از کرسی و عرش اسرار او  ** شیء لله شیء لله کار او 
  • انبیا هر یک همین فن می‌زنند  ** خلق مفلس کدیه ایشان می‌کنند  2700
  • اقرضوا الله اقرضوا الله می‌زنند  ** بازگون بر انصروا الله می‌تنند 
  • در به در این شیخ می‌آرد نیاز  ** بر فلک صد در برای شیخ باز 
  • که آن گدایی که آن به جد می‌کرد او  ** بهر یزدان بود نه از بهر گلو 
  • ور بکردی نیز از بهر گلو  ** آن گلو از نور حق دارد غلو 
  • در حق او خورد نان و شهد و شیر  ** به ز چله وز سه روزه‌ی صد فقیر  2705