English    Türkçe    فارسی   

5
2735-2759

  • عشق جوشد بحر را مانند دیگ  ** عشق ساید کوه را مانند ریگ  2735
  • عشق‌بشکافد فلک را صد شکاف  ** عشق لرزاند زمین را از گزاف 
  • با محمد بود عشق پاک جفت  ** بهر عشق او را خدا لولاک گفت 
  • منتهی در عشق چون او بود فرد  ** پس مر او را ز انبیا تخصیص کرد 
  • گر نبودی بهر عشق پاک را  ** کی وجودی دادمی افلاک را 
  • من بدان افراشتم چرخ سنی  ** تا علو عشق را فهمی کنی  2740
  • منفعتهای دیگر آید ز چرخ  ** آن چو بیضه تابع آید این چو فرخ 
  • خاک را من خوار کردم یک سری  ** تا ز خواری عاشقان بویی بری 
  • خاک را دادیم سبزی و نوی  ** تا ز تبدیل فقیر آگه شوی 
  • با تو گویند این جبال راسیات  ** وصف حال عاشقان اندر ثبات 
  • گرچه آن معنیست و این نقش ای پسر  ** تا به فهم تو کند نزدیک‌تر  2745
  • غصه را با خار تشبیهی کنند  ** آن نباشد لیک تنبیهی کنند 
  • آن دل قاسی که سنگش خواندند  ** نامناسب بد مثالی راندند 
  • در تصور در نیاید عین آن  ** عیب بر تصویر نه نفیش مدان 
  • رفتن این شیخ در خانه‌ی امیری بهر کدیه روزی چهار بار به زنبیل به اشارت غیب و عتاب کردن امیر او را بدان وقاحت و عذر گفتن او امیر را 
  • شیخ روزی چار کرت چون فقیر  ** بهر کدیه رفت در قصر امیر 
  • در کفش زنبیل و شی لله زنان  ** خالق جان می‌بجوید تای نان  2750
  • نعلهای بازگونه‌ست ای پسر  ** عقل کلی را کند هم خیره‌سر 
  • چون امیرش دید گفتش ای وقیح  ** گویمت چیزی منه نامم شحیح 
  • این چه سغری و چه رویست و چه کار  ** که به روزی اندر آیی چار بار 
  • کیست اینجا شیخ اندر بند تو  ** من ندیدم نر گدا مانند تو 
  • حرمت و آب گدایان برده‌ای  ** این چه عباسی زشت آورده‌ای  2755
  • غاشیه بر دوش تو عباس دبس  ** هیچ ملحد را مباد این نفس نحس 
  • گفت امیرا بنده فرمانم خموش  ** ز آتشم آگه نه‌ای چندین مجوش 
  • بهر نان در خویش حرصی دیدمی  ** اشکم نان‌خواه را بدریدمی 
  • هفت سال از سوز عشق جسم‌پز  ** در بیابان خورده‌ام من برگ رز