English    Türkçe    فارسی   

5
2836-2860

  • پس توانم که همه حلوا خورم  ** چون کنم صبری صبورم لاجرم 
  • خود نباشد جوع هر کس را زبون  ** کین علف‌زاریست ز اندازه برون 
  • جوع مر خاصان حق را داده‌اند  ** تا شوند از جوع شیر زورمند 
  • جوع هر جلف گدا را کی دهند  ** چون علف کم نیست پیش او نهند 
  • که بخور که هم بدین ارزانیی  ** تو نه‌ای مرغاب مرغ نانیی  2840
  • حکایت مریدی کی شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد او را نصیحت کرد به زبان و در ضمن نصیحت قوت توکل بخشیدش به امر حق 
  • شیخ می‌شد با مریدی بی‌درنگ  ** سوی شهری نان بدانجا بود تنگ 
  • ترس جوع و قحط در فکر مرید  ** هر دمی می‌گشت از غفلت پدید 
  • شیخ آگه بود و واقف از ضمیر  ** گفت او را چند باشی در زحیر 
  • از برای غصه‌ی نان سوختی  ** دیده‌ی صبر و توکل دوختی 
  • تو نه‌ای زان نازنینان عزیز  ** که ترا دارند بی‌جوز و مویز  2845
  • جوع رزق جان خاصان خداست  ** کی زبون هم‌چو تو گیج گداست 
  • باش فارغ تو از آنها نیستی  ** که درین مطبخ تو بی‌نان بیستی 
  • کاسه بر کاسه‌ست و نان بر نان مدام  ** از برای این شکم‌خواران عام 
  • چون بمیرد می‌رود نان پیش پیش  ** کای ز بیم بی‌نوایی کشته خویش 
  • تو برفتی ماند نان برخیز گیر  ** ای بکشته خویش را اندر زحیر  2850
  • هین توکل کن ملرزان پا و دست  ** رزق تو بر تو ز تو عاشق‌ترست 
  • عاشقست و می‌زند او مول‌مول  ** که ز بی‌صبریت داند ای فضول 
  • گر ترا صبری بدی رزق آمدی  ** خویشتن چون عاشقان بر تو زدی 
  • این تب لرزه ز خوف جوع چیست  ** در توکل سیر می‌تانند زیست 
  • حکایت آن گاو کی تنها در جزیره ایست بزرگ حق تعالی آن جزیره‌ی بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علف گاو باشد تا به شب آن گاو همه را بخورد و فربه شود چون کوه پاره‌ای چون شب شود خوابش نبرد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود هم‌چون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوه‌تر بیند از دی باز بخورد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او هم‌چنین می‌بیند و اعتماد نمی‌کند 
  • یک جزیره‌ی سبز هست اندر جهان  ** اندرو گاویست تنها خوش‌دهان  2855
  • جمله صحرا را چرد او تا به شب  ** تا شود زفت و عظیم و منتجب 
  • شب ز اندیشه که فردا چه خورم  ** گردد او چون تار مو لاغر ز غم 
  • چون برآید صبح گردد سبز دشت  ** تا میان رسته قصیل سبز و کشت 
  • اندر افتد گاو با جوع البقر  ** تا به شب آن را چرد او سر به سر 
  • باز زفت و فربه و لمتر شود  ** آن تنش از پیه و قوت پر شود  2860