English    Türkçe    فارسی   

5
2852-2876

  • عاشقست و می‌زند او مول‌مول  ** که ز بی‌صبریت داند ای فضول 
  • گر ترا صبری بدی رزق آمدی  ** خویشتن چون عاشقان بر تو زدی 
  • این تب لرزه ز خوف جوع چیست  ** در توکل سیر می‌تانند زیست 
  • حکایت آن گاو کی تنها در جزیره ایست بزرگ حق تعالی آن جزیره‌ی بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علف گاو باشد تا به شب آن گاو همه را بخورد و فربه شود چون کوه پاره‌ای چون شب شود خوابش نبرد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود هم‌چون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوه‌تر بیند از دی باز بخورد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او هم‌چنین می‌بیند و اعتماد نمی‌کند 
  • یک جزیره‌ی سبز هست اندر جهان  ** اندرو گاویست تنها خوش‌دهان  2855
  • جمله صحرا را چرد او تا به شب  ** تا شود زفت و عظیم و منتجب 
  • شب ز اندیشه که فردا چه خورم  ** گردد او چون تار مو لاغر ز غم 
  • چون برآید صبح گردد سبز دشت  ** تا میان رسته قصیل سبز و کشت 
  • اندر افتد گاو با جوع البقر  ** تا به شب آن را چرد او سر به سر 
  • باز زفت و فربه و لمتر شود  ** آن تنش از پیه و قوت پر شود  2860
  • باز شب اندر تب افتد از فزع  ** تا شود لاغر ز خوف منتجع 
  • که چه خواهم خورد فردا وقت خور  ** سالها اینست کار آن بقر 
  • هیچ نندیشد که چندین سال من  ** می‌خورم زین سبزه‌زار و زین چمن 
  • هیچ روزی کم نیامد روزیم  ** چیست این ترس و غم و دلسوزیم 
  • باز چون شب می‌شود آن گاو زفت  ** می‌شود لاغر که آوه رزق رفت  2865
  • نفس آن گاوست و آن دشت این جهان  ** کو همی لاغر شود از خوف نان 
  • که چه خواهم خورد مستقبل عجب  ** لوت فردا از کجا سازم طلب 
  • سالها خوردی و کم نامد ز خور  ** ترک مستقبل کن و ماضی نگر 
  • لوت و پوت خورده را هم یاد آر  ** منگر اندر غابر و کم باش زار 
  • صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدن شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر روبه گفت اگر او را دل و جگر بودی آنچنان سیاستی دیده بود آن روز و به هزار حیله جان برده کی بر تو باز آمدی لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر 
  • برد خر را روبهک تا پیش شیر  ** پاره‌پاره کردش آن شیر دلیر  2870
  • تشنه شد از کوشش آن سلطان دد  ** رفت سوی چشمه تا آبی خورد 
  • روبهک خورد آن جگربند و دلش  ** آن زمان چون فرصتی شد حاصلش 
  • شیر چون وا گشت از چشمه به خور  ** جست در خر دل نه دل بد نه جگر 
  • گفت روبه را جگر کو دل چه شد  ** که نباشد جانور را زین دو بد 
  • گفت گر بودی ورا دل یا جگر  ** کی بدینجا آمدی بار دگر  2875
  • آن قیامت دیده بود و رستخیز  ** وآن ز کوه افتادن و هول و گریز