English    Türkçe    فارسی   

5
3262-3286

  • رازگویی پیش صورت صد هزار  ** آن چنان که یار گوید پیش یار 
  • نه بدانجا صورتی نه هیکلی  ** زاده از وی صد الست و صد بلی 
  • آن چنان که مادری دل‌برده‌ای  ** پیش گور بچه‌ی نومرده‌ای 
  • رازها گوید به جد و اجتهاد  ** می‌نماید زنده او را آن جماد  3265
  • حی و قایم داند او آن خاک را  ** چشم و گوشی داند او خاشاک را 
  • پیش او هر ذره‌ی آن خاک گور  ** گوش دارد هوش دارد وقت شور 
  • مستمع داند به جد آن خاک را  ** خوش نگر این عشق ساحرناک را 
  • آنچنان بر خاک گور تازه او  ** دم‌بدم خوش می‌نهد با اشک رو 
  • که بوقت زندگی هرگز چنان  ** روی ننهادست بر پور چو جان  3270
  • از عزا چون چند روزی بگذرد  ** آتش آن عشق او ساکن شود 
  • عشق بر مرده نباشد پایدار  ** عشق را بر حی جان‌افزای دار 
  • بعد از آن زان گور خود خواب آیدش  ** از جمادی هم جمادی زایدش 
  • زانک عشق افسون خود بربود و رفت  ** ماند خاکستر چو آتش رفت تفت 
  • آنچ بیند آن جوان در آینه  ** پیر اندر خشت می‌بیند همه  3275
  • پیر عشق تست نه ریش سپید  ** دستگیر صد هزاران ناامید 
  • عشق صورتها بسازد در فراق  ** نامصور سر کند وقت تلاق 
  • که منم آن اصل اصل هوش و مست  ** بر صور آن حسن عکس ما بدست 
  • پرده‌ها را این زمان برداشتم  ** حسن را بی‌واسطه بفراشتم 
  • زانک بس با عکس من در بافتی  ** قوت تجرید ذاتم یافتی  3280
  • چون ازین سو جذبه‌ی من شد روان  ** او کشش را می‌نبیند در میان 
  • مغفرت می‌خواهد از جرم و خطا  ** از پس آن پرده از لطف خدا 
  • چون ز سنگی چشمه‌ای جاری شود  ** سنگ اندر چشمه متواری شود 
  • کس نخواهد بعد از آن او را حجر  ** زانک جاری شد از آن سنگ آن گهر 
  • کاسه‌ها دان این صور را واندرو  ** آنچ حق ریزد بدان گیرد علو  3285
  • گفتن خویشاوندان مجنون را کی حسن لیلی باندازه‌ایست چندان نیست ازو نغزتر در شهر ما بسیارست یکی و دو و ده بر تو عرضه کنیم اختیار کن ما را و خود را وا رهان و جواب گفتن مجنون ایشان را 
  • ابلهان گفتند مجنون را ز جهل  ** حسن لیلی نیست چندان هست سهل